شعر ومتن کردی و فارسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقاشی های استاد عباس کمندی خواننده وپژوهشگر محبوب کرد

 

 

 

 

 

 

 

شنبه 4 خرداد 1393برچسب:, :: 20:52 :: نويسنده : hevydar

کوردهای کشور گرجستان

کُردها علاوه بر اینکه اقامتگاههای دائمی در مناطقی از ایران، عراق، ترکیه و سوریه دارند، به برخی مناطق دیگر جهان نیز بنا بر حوادث و اتفاقات کوچ کرده اند که از جمله این مناطق می توان به کشور گرجستان اشاره کرد که حدود 40 هزار کُرد مهاجر را در خود جای داده است.
 
یزیدیان، ایزدی، ایزدیان (به کردی Êzidî یا ئێزیدی) اقلیت مذهبی کُرد زبانی هستند که در شمال عراق، سوریه، جنوب شرقی ترکیه و قفقاز ساکن هستند و بیش از 40 هزار نفر از آنها در گرجستان زندگی می کنند که به زبان کُردی و گویش کرمانجی صحبت می کنند؛ آیینشان ایزدی شاخه ای از بهدینانیه است که آمیزه ای از عقاید ادیان پیش از اسلام است و بنا به اعتقاد خودشان ایزدی همان زردشتی است.
براساس برخی منابع غیررسمی نزدیک به 40 هزار کُرد در گرجستان زندگی می کند که اکثراً دارای آئین ایزدی می باشند و از عراق، ترکیه، ارمنستان و آذربایجان به گرجستان رهسپار شده اند و اکثر آنها در شهر تفلیس پایتخت گرجستان زندگی می کنند، البته برخی هم در بخش اوستیای جنوبی از توابع گرجستان و همچنین به نسبت کمتر در دو جمهوری آبخازی و آجاری گرجستان پراکنده شده اند.
 
 
 
 
به ادامه مطلب................بروید..........


ادامه مطلب ...
شنبه 29 تير 1392برچسب:, :: 11:12 :: نويسنده : hevydar

نادر  نادراوف دانشمند کورد کشور قزاقستان

نادر کورد

نادر  نادراوف ، (متولد سال  1932 میلادی، محل تولد : سردارک ، نخجوان - جمهوری  آذربایجان شوروی سابق است ،وی از کرد زبانان جمهوری قزاقستان می باشد و با اصالت کردی خانواده وی در زمان دیکتاتوری استالینستی از جمهوری آذربایجان به استپ های قزاقستان تبعید شدند وی با پشتکار خود و زحمات مادربزرگ و مادرش توانست وی و برادران و خواهرانش به مدارج علمی بالا رسیدند و برای ملت خود در دیا غربت افتخار و فخر و مباهات بیافرینند.

 

به ادامه مطلب .....................بروید.............



ادامه مطلب ...
شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 23:30 :: نويسنده : hevydar

 

elodine

Elodîno

 

Belê, ji heyamê berê ve, ji kelha Bafê re tê gotin kelha ‘Elo Dîno, ew jî ji ber ku her di heyamê berê hukumdarek di kelha Bafê de rabû navê wî (‘Eledîn)bû.

Belê, her ji ber ku hukumdariya wî zêde bû, û ew bixwe, xweşmêrekî cesûr û bikêrhatî û bi nav û deng bû. Xelkên herêma Bota jê re digotin (‘Elo dîno), û meşhûr bû bi navê (‘Elo Dîno=’Elodîno), ew (‘Eledîno),
 û her wê çaxê, (‘Elodîno) li binê girê Kelha Bafê li aliyî şimal û li ser wê texta raserî ava şetî qesra xwe çêkiri bû, û her li pêºberî qesra xwe li aliyê çemê avê tehtekî mezin kun kiribû, û zencîrek bi ewî tehtê kun kirî ve girêdabû, û her ji wî aliyê ªetî serê ewê zincîrê tavête evî milî ªetî, û bi ewê tehta dibinî qesra xwe ve girêdabû
.
 

 

به ادامه مطلب.....................بروید...........

 



ادامه مطلب ...
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:داستان,, :: 20:3 :: نويسنده : hevydar

Baba Tahirê Uryan

بابا طاهر

 

بابا طاهر،یا بابا طاهر اریان یا باو طایر

(به کوردی  سورانی)،خواننده،شاعر،فیلسوف و درویشی کورد بود که در قرن یازدهم در شهر همدان زندگی می کرد.

 

 

 

Baba Tahir, yan Baba Tahirê Uryan yan jî Bawa Tayer (bi Kurdîya Başûr), hozan, helbestvan, fîlezof û derwêşekî Kurd bû ku bi sedsala 11em li bajarê Hemedan de dijî

 

لقب او" بابا طاهر اوریان" بود و نیز "بابا طاهر خواص".لقب او نشان دهنده درویش بودن این شخصیت بزرگ بود.



Naznav (leqeb)ê wî "Baba Tahirê Uryan” bû bi watey “Baba Tahirê Xwas”. Vî naznav nîşan û pajoya derwêş bûna vî ye


 

 به ادامه مطلب ......بروید....................



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 11:4 :: نويسنده : hevydar

alan dilani

پروفسور آلان دیلانی


پروفسور آلان دیلانی موسس و مدیر کل آکادمی بین المللی برای طراحی و سلامت است. او از بنیانگذاران مجله، طراحی بهداشت جهانی، www.worldhealthdesign.com است.

اوموسس  بین المللی در زمینه طراحی و سلامت  دردانشگاه پورتسموث در انگلستان است. پروفسور دیلانی در سراسر جهان درگیر در دانشگاه های متعددی در زمینه طراحی و سلامت " برنامه طراحی " حمایتی ، هر دو موسسات پزشکی و طراحی شده است.

 

به ادامه مطلب........................بروید..........................



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:مشاهیر کورد,بزرگان کرد,بزرگان کورد, :: 16:13 :: نويسنده : hevydar

ماموستا گوران، پدر شعر نو کردی

گوران

عبدالله بگ فرزند سلیمان بگ فرزند عبدالله بگ متخلص به "گوران" در سال 1904 یا 1905 در شهر "حلبچه" متولد شده است. هم پدر و هم پدربزرگش اهل شعر و ادب بوده اند و آثار و اشعاری به زبان های کردی و فارسی نوشته اند، به ویژه پدربزرگش عبدالله بگ در زبان و ادب فارسی بسیار توانا بوده است و از همین جهت به وی لقب کاتب فارسی داده اند.

 

به ادامه مطلب.........بروید...................



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : hevydar

"نظامی گنجوی" و عشق به مادری کورد نژاد

نظامی

"نظامی در منطقه اران، شهر گنجه، در سال 535 هجری قمری و در خانواده ای سرشناس و قدرتمند کرد به دنیا آمده است... نام پدرش یوسف و به ظاهر ترک بوده و مادرش هم (رئیسه کرد) بوده است."

 

به ادامه مطلب................بروید..........



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : hevydar

یک کُرد ساکن آمریکا از تجارت ماست میلیاردر شد !!!

 

آمریکا- براساس جدول میلیاردرهای بلومبرگ یک کُرد ساکن آمریکا با پس انداز یک میلیارد و یکصد میلیون دلار از تجارت ماست به جرگه میلیاردرهای آمریکا پیوست.
 
 حمدی اولوکایا که از کُردتبارهای کشور ترکیه است شرکت خود را در سال 2005 و با استخدام 5 کارگر تاسیس کرده است.
تعداد کارمندان این شرکت هم اکنون به 1200 نفر افزایش یافته و براساس گزارش برنستین ریسرچ شرکت حمدی اولوکایا که چوبانی نام دارد 17% تولید ماست در آمریکا را در اختیار دارد.
مجله معتبر فوربس که زندگی و میزان دارائیهای ثروتمندان جهان را دنبال می کند این کُرد را ستیو جابز (مدیر عامل فقید شرکت کامپیوتری اپل)تولید ماست نامیده است.
وی که متولد یک روستای کردنشین شرق ترکیه است و در کودکی به چوپانی مشغول بوده به گفته خود در سال 1994 برای یادگیری زبان انگلیسی به آمریکا رفت اما به پیشنهاد و تشویق پدرش به تأسیس شرکتی برای تولید ماست و پنیر ترغیب شده است.
وی شرکتی را که آگهی فروش آن در ایمیل وی وارد شده بود خریداری و با استخدام 5 نفر شروع به فعالیت کرد و هم اکنون تنها شرکت بی رقیب در زمینه تولید ماست یونانی در آمریکاست.

منبع:کورد پرس

دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 22:7 :: نويسنده : hevydar

رمز و رازهای موفقیت از زبان دکتر سیدا مرد برتر حافظه ایران

 

 

دکتر محمد سیدا

وارد دفتر كار دكتر سیدا كه می‌شوی در نگاه اول، انبوه تقدیرنامه‌ها توجه تو را به خود جلب می‌كند. شاید تصور كنی رسیدن به جایگاهی كه مرد برتر حافظه ایران صدایت كنند، نیازمند  داشتن حافظه‌ای استثنایی با یك ضریب هوشی خیشلی بالاست، اما گفت‌وگو با دكتر تمام گره‌های ذهنمان را در این مورد باز كرد.  دكتر سیدا با رویی خوش و لبخندی دلنشین، با زبانی كه برای هر كسی قابل درك است، برایمان از داستان زندگی‌اش  گفت تا شما هم یادتان بماند و باورتان شود هیچ چیزی غیرممكن نیست.

 

به ادامه مطالب...................بروید....................



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : hevydar

اسماعیل اقا فرزند محمد اقا و نوه" علی خان شکاک ملقب به سردار نصرت رئیس عشیره شکاک و از مردان دلیر و متهور است که پس از کشته شدن ناجوانمردانه" برادرش جعفر اقا در تبریز سر به عصیان برداشت و در صدد انتقام بر امد.
قیام اسماعیل اقا سمکو مصادف است با اواخر سلطنت سلسله قاجاریه و وی با استفاده از ضعف دولت مرکزی و بهره گیری از افراد بسیار شجیع و دلاور خیلی زود توانست به عنوان مشکلی بزرگ برای دولت مرکزی مطرح شود وی ابتدا در سال ۱۲۹۸ به ارومیه تاخت و خسارت های زیادی به بار اورد از طرف دولت سرهنگ ملک زاده (رستم صولت) با عده ای ژاندارم مامور دفع او شد این عده در جنگ سخت پس از  مدتی به محاصره در امدند و جملگی بجز فرمانده به قتل رسیدند سمکو با این پیروزی بر بیشتر نواحی اذزبایجان غربی  از سواحل شرقی دریاچه ارومیه تا مرز ترکیه مسلط شد در این زمان دولت به طور زیرکانهای بسته ای  بمب برای سمکو فرستاد این بسته هنگام باز کردن منفجر شد و چندین تن از سران قوم و از جمله برادر سمکو را به قتل رسانید اما به خود وی اسیبی  نرسید. وقوع کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ ه ش توسط رضا خان و تسلط وی بر قشون تزلزلی در تصمیم اسماعیل اقا وارد نکرد و بر عکس او را در ادامه قیامش مصمم تر ساخت.
در پاییز سال ۱۳۳۰ ه ق سمکو متوجه جنوب شد و با ۲۰۰۰ سوار به شابلاغ (مهاباد) حمله حمله کرد وی سر راهش به هر پاسگاه که می رسید پس از  ضبط سلاح و مهمات انجا افرادش را می کشت و محل را به اتش می کشید و به این ترتیب رعب و وحشت زیادی در دل نیروهای دولتی ایجاد کرده بود.
اسماعیل اقا در مهاباد ۴۰۰ ژاندارم را به قتل رسانید و صاحب منصبان و کاربدستان به جز دو سه نفر همگی به قتل رسیدند و ثروتمندان و خوانین را از ثروت ساقط کرد  سمکو هم از کشتن مردم و غارت اموالشان چندان کوتاهی نکرد البته س از دو هفته خود اسماعیل اقا به دلداری بزرگان و ریش سفیدان قوم پرداخت و از بابت اعمال ناروای افرادش عذر خواهی کرد اما مردم مهاباد سالها خاطره تلخ این هجوم را در یاد داشتند پس از  فتح مهاباد فرماندهی نیروهای دولتی در اذربایجان به سرهنگ لو ئید برگ سوئدی سپرده شد تا توان رزمی این نیروها را با سازماندهی  جدید بالا ببرد و برای جنگ با سمکو اماده سازد وبه  دستور مشیرالدوله نخست وزیر وقت سام خان حاجیلو(امیر ارشد) به فرماندهی قشونی مرکب از ۲۰۰۰ چریک و پارتیزان اذربایجان برای دفع سمکو به جانب ارومیه اعزام شدند جنگ در محلی به نام (ته سوج) در گرفت افراد اسماعیل اقا به سرعت این قشون را در هم شکستند و حدود۲۰۰ نفر از جمله سام خان را کشتند و بقیه پا به فرار گذاشتند بعد سمکو حمله وسیعی علیه نیروهای تحت فرماندهی سرهنگ لوئید برگ کرد و انها را تارو مار کرد و دو قشون دیگر یکی از خوی و دیگری که ناحیه (قره ته په) را که محافظت می کرد از از قشون اسماعیل اغا سمکو شکست خوردند و متواری شدند و با این پیروزیها تمام بزرگان و روسای ایلات عشایر دست اتحاد به سوی وی دراز کردند وی برای اینکه بتواند قدرتش را حفظ کند با انگلیسیها مذاکره کرد اما بعد از مذاکره با انها سر باز زد و متوصل به روسها شد ولی این کار هم بی نتیجه بود.
در بهار سال ۱۳۰۱ سرلشکر شیبانی فرمانده نیروهای نظامی پس از سفر به تبریز ستونی  مرکب از ۵۰۰ مرد کار ازموده را به فرماندهی نیروهای نظامی خالو قربان به سوی مهاباد گسیل داشت این ستون پس از رسیدن به مهاباد مورد حمله اسماعیل اقا قرار گرفت و در هم شکست و عده" زیادی از انها از جمله خالو قربان کشته شد و رضا خان به انگلیس گفت که با مشکل بزرگی مواجه شده است و به کمک بیشتر شما نیاز دارم متعاقب ان در تابستان سال ۱۳۰۱ ه ق سپاهی بزرگ مرکب از لشکر گارد تهران و لشکر تبریز به فرماندهی سپهبد امان الله خان جهانبانی و نیروهای امدادی تحت فرمان بگزورابف روسی که تعدادشان در حدود ۱۵۰۰۰تن بود در شمال و اطراف دریاچه ارومیه مستقر شد این سپاه در روز اول مرداد به سوی شهر سلماس حرکت کرد و سوم مرداد در محلی به نام(شه که ریازی) با دشمن در گیر شد افراد اسماعیل اقا بسیار خوب جنگیدند و بارها صف دشمن را شکستند و به قلب سپاه زدند وی به دلیل نداشتن اسلحه و مهمات کافی با شمشیر و خنجر به نبرد تن به تن پرداختند اما اتش بی امان حریف انها را مجبور به عقب نشینی کرد نکته جالب اینکه سپاهیان اسماعیل اقا در صبح روز جنگ 10000 نفر بودند ولی نزدیک ظهر به 1000 نفر کاهش یافتند که غالبا" از افراد عشیره خودش بودند و کسی با وی نماند .
سپاه ایران ابتدا به ارومیه که 4 سال در تصرف سمکو بود پیش رفت و پس از تصرف انجا به (چهریق) مرکز اسماعیل اقا پیشروی کردند و انجا را تصرف کردند و به سوی مرز ترکیه حرکت کردند جهانبانی از فرماندهی نیروهای ترکیه خواست که اگر وارد خاک ترکیه شده اند انها را خلع سلاح کند.
اسماعیل اقا در هجومی غافلگیر کننده در ناحیه (قه له ره س) انها را مجبور به عقب نشینی کرد اما نیروهای تازه نفس ایران از سویی و حمله ارتش ترکیه از سویی دیگر افراد معدودش را از پای در اوردند و برایش جز پناه بردن به ترکیه چیزی برایش نماند سمکو در اوایل پاییز سال 1301 ه ش خود را به هولیر رساند وی در ملاقات با نماینده انگلیس که در منطقه بود(سر جان ادموندز) داشت به صراحت شنید که دولت کثیف انگلیس بیشترین سرمایه گذاری را در نابودی وی خرج کرده است.
سمکو در زمستان همان سال به سلیمانیه نزد شیخ محمود برزنجی رفت تا شاید از سوی وی حمایت شود اما شیخ چنان با انگلیسی ها و عراقی ها سرگرم بود که وی بیشتر از هر کسی به حمایت نیاز داشت وی بعد به ترکیه بازگشت و مدتی مخفیانه زندگی کرد اما عاقبت در سال 1307 ه ق به وسیله سرلشکر طهماسبی از دولت ایران تامین گرفت و به ایران بازگشت اما در 30ماه سال 1309 به دستور رضا شاه اعدام شد
جمعه 7 مهر 1391برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : hevydar

(قانات كوردو)

کوردو

زبان اساس و پايه اتحاد يك ملت و سلاح آزادي و استقلال آن است. (قانات كوردو)

قانات کوردو نویسنده، شرق شناس و کرد شناس مشهور کرد در سال 1909 "1288 شمسی" در روستای "سوسز" از توابع شهر قارس و هم مرز با گرجستان امروزی و شوروی سابق چشم به جهان گشود.

در سال 1922 "1301 شمسی" نویسنده بزرگ کرد، احمد شویش میرازی صاحب مجموعه هایی چون " شاهکار بیرانینید من (خاطرات من) که در مورد طبیعت بهترین اثر نگاشته شده به‌ زبان کوردی کرمانجی می باشد" به همراه فرزند ملت ارمنی، دوست و خیرخواه ملت کرد لازو "هاکوپ خازاریان" و دگر بزرگان کورد در شهر تفلیس، پایتخت گرجستان برای فرزندان کرد زبان، مدرسه کردی افتتاح می کنند.

در این مدرسه کردی، شاگردان حدا از فراگیری درس و علوم، هم زمان نیز کار می کردند و نیز در همانجا هم می خوابیدند. قانات کوردو از پرورش یافتگان این دبستان بوده.

همراه با قانات کوردو، زبان شناسان بزرگ و مشهوری همچون دکتور فیلولوگ چرکز باکایف، اولین نویسنده و مدیر مسوول روزنامه رییا تزه‌ ( راه تازه) جردوی گنجو،جوانمرد و دلاور اتحاد جماهیر شوروی سابق، سمند سیابندوف و دگر بزرگان مشهور کردها  در این مدرسه شروع به تحصیل به زبان کردی کرمانجی نمودند.

در سال 1928 "1307 شمسی" کمیته مرکزی حزب کمونیست ارمنستان با پیشنهاد عرب شمو،  هشت تن از جوانان کرد را برای ادامه‌ی تحصیل به لنینگراد "سن پترزبورگ" میفرستد که قانات کردو نیز یکی از آنها بوده است.

نخست او در دانشکده کارکنان انیستیتوی زبانهای زنده خاور میانه  شروع به تحصیل کرده و سپس در دانشگاه لنینگراد در بخش زبان، تاریخ و ادبیات به‌ ادامه تحصیل میپردازد.

به دلیل  علاقه‌ی بیش از حد قانات کوردو به علم و دانش، استعداد بالقوه‌ و یادگیری سریع مطالب علمی، نظر معلمان و شرق شناسان بزرگی همچون ن. مار .ح. اوربلی، آ. فریمان را به خود جلب می کند.

او در حین تحصیل به محصلین دانشگاه را با زبان کردی آشنا کرده و پس از مدتی نیز شروع به تدریس درس زبان کردی می کند.

او پس از تحصیل در دانشگاه در آسپیراتوری دانشگاه هم  ادامه تحصیل داده و در سال 1941 "1320 شمسی" اولین تز دکترای خود را تحت عنوان: "ساختن افعال سنگین در زبان کردی کرمانجی"، را  ارایه می دهد.

بعد از جنگ جهانی اول، او در انیستیتوی شرق شناسی در بخش مسایل  مختلف و متفاوت کردها  مشغول به کار شده و در کلاس های دروس زبان کردی نیز تدریس می نماید. 

ح. اوربیلی در سال 1959 (1338 شمسی) قسمت علم و دانش شرق شناسی انیستیتوی لنینگراد را مجزا کرده و بعد از یکسال قانات کردو به ریاست این مجموعه انتخاب می گردد.

او تا پایان عمر با سمت ریاست انیستیتوی شرق شناسی لنینگراد به کار کرد شناسی و کردپروری ادامه داد و صدها اثر و شاهکار علمی را از خود به جای گذاشت که همه آن اثار

هم اکنون به عنوان منبع و سند گرانبهای زبان و تاریخ و ادبیات کردها محسوب میگردد. او نام خود را با طلای ناب در دل ملت  خود حک کرد و به رحمت ایزدی پیوست.

قانات کوردو در سال 1985 ( 1364 شمسی) در 31 ام اکتبر در شهر لنینگراد به رحمت ایزدی پیوست. این دانشمند و عالم بزرگ کرد بیش از صد مونوگراف، کتاب و مطلب علمی در زمینه زبان، لهجه، تاریخ و ادبیات زبان کردی به چاپ رسانید و بیش از 20 کوردشناس را آماده کرده و به آنها تعلیم داد. در تاریخ کردهای شوروی سابق هیچ یک از  کردشناسهای دیگری با این مشخصات و با اینهمه اثر و فعالیت علمی در شوروی سابق وجود نداشته است.

چند اثر قانات کوردو:

دستور زبان کردی کرمانجی ( 1957( 1336 شمسی)).

فرهنگ کردی کرمانجی ، روسی ( 1960 (1339 شمسی)).

فرهنگ کردی سورانی ، روسی با کمک زارا یوسوپووای (1983 (1362 شمسی).

جمع آوری دستور زبان دیالکت کردی کرمانجی و دیالکت سورانی (1973 (1352 شمسی)).

تاریخ ادبیات کردی جلد اول- (1983 (1362 شمسی)) و جلد دوم (1985 (1364 شمسی)).

گرامر زبان کردی 1990 (1369 شمسی).

دوازده واریانت، مه م و زین (1996 (1375 شمسی)).

بچه های کرد کرمانج در اتحاد جماهیر شوروی سابق با کتاب های قانات کوردو زبان مادری خود را می آموختند. تا سال 1990 (1369 شمسی ) 10 کتاب درسی برای مدارس کوردی ارمنستان که از اثرهای گرانبهای وی می باشند به چاپ رسید و  کتاب هایش در مدارس ارمنستان تدریس شده و می شوند.   

یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : hevydar

 

 

 

Cegerxwîn

 جگرخون با اسم واقعی شیخ موس در سال 1903در روستای حصار از توابع ماردین کردستان ترکیه در یک خانواده فقیرمتولد شده است . پدرش حسن پسر محمود پسر علی می باشد ، او دردوران کودکی به کارهای چوپانی و گله داری مشغول بوده وخیلی زود پدرش را از دست می دهد . پس از مرگ پدر

 نزد خواهرش آسی (آسیه ) به زندگی اش ادامه می دهد. سپس به عنوان طلبه وارد مدارس دینی می شود .جگرخون خیلی زود علوم دینی را نزد استاد عبید فرا می گیرد .واز خود او اجازه نامه ماموستایی را می گیرد . بارها به ایران و عراق سفر کرده و تا کنون پنج دیوان شعر از او به چاپ رسیده است .اشعار جگرخون با موضوعات : زندگی و آیین کردان ، ، عشق و محبت ، دوستی ، صلح و آشتی بین انسانها می باشد .آثاری درخصوص اندیشمندان، ادبا و علمای کرد ، تاریخ شعر و شاعری کردان نیزاز او به یادگار مانده است.

 

 

دو اتفاق بزرگ در منطقه باعث می شود که شخصیت وی در منطقه تغییر یابد و راهش را به سوی وطن پروری سوق داد:

1ـجنگ جهانی اول و اتفاقات حاصل از آن . مانند مستقل شدن ملت زیر دست ترکیه و پیمان مخصوص کردستان شمال بنام "سوار"و اقدامات ترکیه علیه این پیمان

2ـشورش شیخ سعید 1925 در برابر  ظلم ترکیه علیه کرد ها ,کشتن هزاران نفر از شورشگران. صد ها تن از این شورشگران به سوریه رفتند این شورشگران در سال 1927 گروهکی بنام " خو بوون" یعنی خودمختاری را ایجاد کردند جگر خون نیز به آنان پیوست ویکی از اعضای آن شد .

او در سال 1984 چشم از جهان فرو بست.

 

 . دیگر آثار اوعبارتنداز : زند – اوستا ، دیوان 5-a ، دیوان 6-a ، شفق ، دیوان 7a ، هیوی
چند بیت از اشعارش :
Cana xwe derîne tu ji pişta çeperê,
Perde tu hilîne, ku li min roj bê derê,
şevreş bike ronî, tu bi loks û fenerê,
Maçek ji du lêvan bide, ey lêv şekerê,
Ew e dermanê birînê û kul û derd û
 
 
 
یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : hevydar

نصرالدوله نخستین سلطان کورد

تاج

 

این خانواده نام"والد ابی علی حسن" با برادران را با خود داشتند، ولی بعضی مواقع فرمانروایی خود را به"دوستکی" ذکر می نمودند.

ابو علی حسن چند بار حمدانیان را شکست داد و ابو عبدالله حمدانی را نیز به اسارت گرفت(همان شخصی که بر داییش"باد کوردی"چیره شده بود).

 

به ادامه مطلب ......................بروید......................



ادامه مطلب ...
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 11:10 :: نويسنده : hevydar
احمد كايا اسطوره موسیقی
 
احمد كايا خواننده ی شهير تركيه در سال ۱۹۵۷ در شهر مالاتيای تركيه به دنيا آمد . زمانی كه نوجوانی بيش نبود به خاطر شرايط دشوار زندگی پدر ، به همراه خانواده به شهر استانبول نقل مكان كردند . پدر او كه قبلا در يك كارخانه نساجی كار ميكرد در استانبول در نمايشگاهی به پادوئی مشغول شد . خود در وصف اين وضعيت ميگفت""هر روز كه از مدرسه به سوی خانه مي رفتم پدر را ميديدم كه مشغول شستشوی اتومبيل است و همه گاه پيش خود ميگفتم هنگامی كه بزرگ شدم برای پدر نمايشگاهی خواهم خريد تا ارباب خود باشد . "" اما اين رويائی بيش نبود چرا كه اندكی بعد پدر با مرگ خود ، خانواده را تنها گذاشت . او كه كوچكترين عضو خانواده بود در شرايط بسيار دشوار و سخت گذران زندگی ميكرد . خود ميگفت ""روزهائی بود حتی قادر به تهيه بليط برای استفاده از اتوبوس شهری نبودم ."" دوران جوانی كايا برابر شد با كودتای ﴿ كنان اورن ﴾ و خفقان شديدی كه بر فضای سياسی جامعه تركيه تحميل گرديد . او كه به شدت مخالف وضع موجود بود در سال ۱۹۸۵ به كمك دوستان خود آلبومی از ترانه هايش را منتشر كرد كه به گفته اش هيچ اميدی به استقبال آن از طرف مردم نداشت و تنها در پی آن بود كه بوسيله ی ترانه هايش اعتراض خود را را به شرايط حاكم اعلام دارد . چند روز پس از عرضه آلبوم ماموران قضايی تركيه كاست او را به دليل وجود چند ترانه ی سياسی جمع آوری نمودند . پس از اعتراض فراوان ، در نهايت فروش كاست او آزاد اعلام شد . همين فعل و انفعالات سبب شهرت نام كايا گشت و كاست او با استقبال نسبتا خوبی مواجه شد. آلبوم دوم او ترانه ی شفق نام داشت . وجود شعری به همين نام از ﴿ اولكو تامر ﴾ كه به دليل داشتن افكار سياسی در انتظار اعدام بود ، موجب آوازه ی هر چه بيشتر كايا شد. اما كايا در سال ۱۹۸۷ در پی آشنايی با ﴿ يوسف هايال اوغلو ﴾ فصل جديدی را در زندگی هنری خود آغاز كرد . آلبوم بپا ميخيزيم كه بيشتر شعرهايش از هايال اوغلو بود در شرايط انسداد شديد سياسی تركيه ، او را در زمره ی خوانندگان برتر و معترض تركيه قرار داد . كايا در تمام سالهای خوانندگی با شعرای بزرگ تركيه همكاری كرد . علاوه بر هايال اوغلو ، بزرگانی همچون ﴿آتيلا ايلهان ﴾ و ﴿ اورهان كوتال﴾ از جمله شعرائی بودند كه كايا از شعرهای آنها استفاده ميكرد . لقب كايا "دموكرات خسته "بود كه برگرفته از كاستی به همين نام از او بود . حضور او در هر مكانی مشكلاتی را بوجود می آورد چرا كه با سخنانش مخالفان آزادی در تركيه را آزار ميداد . به همين جهت ، كايا سالها از اجرای كنسرت در داخل تركيه محروم شده بود . خود می گفت كاری خواهد كرد كه هيچ گاه از ذهن مخالفانش پاك نگردد و همه گاه آنها را خواهد آزرد . يك بار در برنامه ای تلوزيونی اعلام كرد كفن خويش را هر زمان با خود حمل می كند و هر لحظه آماده ی مرگ در راه آزادی ست. كايا در سال ۹۸ در مراسم اهدای جايزه ی سال به برترينهای تركيه ﴿ جوايز انجمن روزنامه نگاران ﴾ اعلام كرد كه در آلبوم جديد خود ترانه ای كردی اجرا خواهد كرد و سپس كانالهای رسانه ای تركيه را تهديد كرد كه در صورت عدم پخش كليپ آن ، بايد پاسخگوی مردم باشند . همين مساله موجب گرديد كه مخالفان كردهای تركيه كه همان ملی گرايان افراطی آن كشور بودند ، اعتراض وسيعی به او نمايند . به دليل وقوع درگيری هايی در آن مراسم ، روز بعد دادگاه امنيتی تركيه كايا را احضار نموده و بازداشت كرد . ساعاتی بعد ، پس از اعتراض وكلای كايا ، او را به قرار وثيقه آزاد كردند چند ماه بعد از اين ماجرا ، كايا به قصد برگذاری كنسرت راهی فرانسه شد و به دليل جو نامناسب تركيه بر اثر غوغای رسانه های گروهی بر عليه اش ، تصميم به اقامت در آن كشور گرفت . او به كمك همسر ﴿ فرانسوا ميتران ﴾ رئيس جمهور فقيد فرانسه ، توانست اقامتی يكساله دريافت كند . در همين حال كايا در دادگاه تركيه به ده سال حبس بصورت غيابی محكوم گرديد . چند ماه پس از اين وقايع ، در صبحگاه ۱۶ نوامبر ۱۹۹۹ در سن ۴۲ سالگی به سبب حمله قلبی در شهر پاريس ديده از جهان فرو بست كايا در مجموع ۲۱ آلبوم از ترانه هايش به يادگار گذاشته است كه ۱۹ كاست قبل از مرگ و ۲ كاست بعدی پس از مرگش به كوشش همسر وفادارش منتشر شده است . معروفترين آلبوم او ﴿ ترانه هايم برای كوه ها ﴾ منتشر شده به سال ۹۴ نام دارد كه بيش از ۵/۱ ميليون كاست فروش كرد و جز پر فروشترين آلبومهای تاريخ موسيقی تركيه است . معروفترين اثر او ﴿ با گريه هايمان ﴾ از همين آلبوم است كه موافقان و حتی مخالفانش را به تحسين واداشت . شعر ترانه های او در قالب سبك ﴿ پروتست ﴾ ارائه شده و بدين سبب او را بنيانگذار سبك پروتست در تركيه ميدانند . آنچنان كه از لحاظ موزيك او را پايه گذار سبك موسيقی آزاد در تركيه می خوانند. رك گويی و جرات فراوان از مشخصه های بارز كايا بود . خود ميگفت كه هميشه بر لبه پرتگاه قدم ميدارد و از اين كار نيز هيچ ابائی ندارد . آرامگاه او در گورستان ﴿ پرلاشز﴾ پاريس واقع است . همسر او با بازگرداندن جنازه اش به تركيه مخالفت نمود و اعلام كرد كه تركيه شايستگی آن را ندارد كه مرد بزرگی چون او در خاك آن دفن گردد . شعار كايا احترام به عقيده و آزادی انديشه بود و عمر خود را نيز در اين راه نثار كرد . تاريخ تركيه ، كايا را بخاطر تاثيری كه بر موسيقی و فضای سياسی بر گرفته از آن گذاشت هرگز فراموش نخواهد كرد. و ترجمه ی قسمتی از اثر جاودان احمد كايا با عنوان ﴿ با غرور به جهان مينگرم ﴾ : ............... بيا تا بگويم از خورشيد درخشان خورشيد مردم قهرمان و از كار افتاده كه خاك با شهوت پايان ناپذيری به درونش ريخته است، اكنون گرم گرم ، اكنون خاموش ناپذير ، اكنون پر از ميوه های رسيده ، باغچه های بهاری خود را بر دنيا می گستراند ، و لبان معشوقه های زيبا روی ، ما را به عشق و مبارزه فرا می خواند ، نه بخاطر رسيدن كارد به استخوان ، نه بخاطر شليك تيری از كمان ، بلكه به خاطر پايان سلطنت بزرگان ، پايان ظلم ، به آرزوی روزهای روشن به اميد جهانی نو ، و صورتهايی كه حيثيت جسورانه ای دارند ، و جهانی كه همه را با ايمانشان به مبازه ميطلبد ، جهانی كه در برابر امپرياليسم ايستاده است ، و جوانان مبارزی كه با خنده به سوی مرگ ميشتابند. خروشان باد پرچم عظمشان ، روشن باد دل خسته مادرم كه با كينه ، به مبازه برخاسته است، دهان پر دردی كه دندانهايش فرو ريخته است ، وچشمانی كه آماده گريستن است ، و صبر بينهايتش كه كوه ها را ذوب ميكند ، و رحمتش ، يعنی انسانيت به تمام معنا . شسته شود ، پاك گردد در ميان نهرهای زلال و پايان پذيرد معاش سخت و طاقت فرسا ، پايان پذيرد نان گرم و پياز . عهد كرديم ، وفا كرديم ، سر داديم . دوستان ، آنكه مرده ، مرده است ، و ای دشمنان ، آنكه زنده است ادامه خواهد داد .
سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : hevydar

مستوره کردستانی، نادره دوران

 

 

 

 

"مستوره کردستانی، آن نادره­ی روزگار، شاعری نازک خیال، ادیبی توانا، مورخی چیره دست و محقق و متشرعی عفیف و پاکدامن، به گفته­ی بسیاری از شرق شناسان، در روزگار خویش یگانه زنی بود که به نگاشتن و تدوین کتاب تاریخ همت گماشت. تنها زنی بود در جهان اسلام که کتاب شرعیات را برای بانوان به رشته تحریر درآورد".

 
من آن زنم که به ملک عفاف صدر گزینم                              ز خیل پردگیان نیست در زمانه قرینم

به زیر مقنعه، مرا سری است، لایق افسر                      ولی چه سود که دوران نمود خوار چینم

به معشر نسوان، در سپاس و حمد خدا را                              همی سزد که بگویم منم که فخر زمینم

ماه شرف خان کردستان متخلص به «مستوره کردستانی» دختر ابولحسن بیگ فرزند محمدآقای ناظر در سال 1804 در شهر سنندج دیده به جهان گشود.

به ادامه مطلب.................بروید.............



ادامه مطلب ...
شنبه 17 تير 1391برچسب:, :: 11:32 :: نويسنده : hevydar

محمد اوزون (کوردها زنده هستند)

 محمد اوزون

محمد اوزون نویسنده‌ و رمان‌نویس کرد است. وی در سال ۱۹۵۳ میلادی در سیورک در جنوب شرقی ترکیه زاده‌ شد. اگرچه‌ زبان کردی در فاصله‌ ۱۹۲۰ تا ۱۹۹۰ در ترکیه ممنوع بود ولی او نوشتن به‌ زبان مادری خویش را آغاز نمود. از سال ۱۹۷۷ تا کنون وی به‌ عنوان یک پناهنده‌ سیاسی در کشور سوئد زندگی می‌کند. به عنوان یک نویسنده ، او سهم بزرگی در شکل گیری و ایجاد زبان ادبی مدرن کردی داشت و رسم سنتی داستان سرایی کردی را احیا کرده است. از سال 1977 تا سال 2005 او به صورت تبعید به عنوان پناهنده سیاسی در سوئد زندگی کرد.در طی این مدت در اسکاندیناوی ، او یک نویسنده رسما با کتابها و تالیفات بسیار شد و تعداد زیادی رمان و مقاله به زبان کردی نوشت، که او را عضو بنیان گذارزبان و ادبیات مدرن کردی به لهجه کورمانجی کرد. در ماه ژوئن سال 2005 او به استانبول ترکیه برگشت او عضو کلوب "اهل قلم " و انجمن نویسندگان سوئد است.

در ماه مه سال 2006 اعلام شد که محمد اوزون مبتلا به بیماری سرطان است. بعد از معالجه در کارولیسکا یا بیمارستان دانشگاه کارولیسکای استکهلم ، در سوئد ، او دوباره به ترکیه برگشت و در حال حاضر تحت معالجه در دیاربکر اقامت دارد.

کارها

او هفت رمان در زبان کردی چاپ ومنتشر کرده است. بعد ا او مجموعه قوانین شعر و نثر ادبیات کردی را اصلاح و ویرایش کرد که در نوع خود اولین مورد بود. موفقیت مهم و حساس او با رمان " در سایه آخرین عشق" (Siya Evînê)بدست آمد. داستان افسانه شده در سال 1920 ، که اندیشمندان کرد نتوانستند درباره مبارزه و تلاش او بخاطر عشق او به یک زن ووظیفه او برای مبارزه با جمهوری جدید التاسیس ترکیه تمایز قائل شوند. در سال 1990 رمانهای او به زبانهای اروپایی ترجمه شد.دوتا از کتابهای او در زبان سوئدی چاپ شد ، و مجموعه ای از مقالات توصیفی اوGranatäppelblomning'(گل انار) و رمان 'I skuggan av en förlorad kärlek( درسایه آخرین عشق) هم به زبان سوئدی ترجمه شدند.با همکاری با مادلین گرایو ، همچنین او مجموعه قوانین شعر ونثر بین المللی را منتشر کرد، Världen i Sverigeجهان به زبان سوئدی، درباره یک پیشقدم مجموعه قوانین شعر ونثرکه در سوئد زاده نشده بود اما در آن کشور زندگی کرده و کار نویسندگی را انجام داده بود. او همچنین اثرات خود را در انستیتوی کردی پاریس ، به لهجه کورمانجی چاپ و منتشر می کند . او بخاطر کار جدید و نوی خود در داستان سرایی سنتی هم به سبک جدید و هم در سبک قدیمی شد و برای ماجراها و مشکلات زندگی اخلاقی خود و اعتقاد بی پروا و نیرومند خود به قدرت کلمه در سال 2001 برنده جایزه Torgny Segerstedt شده است.

تلاش و تحقیق برای حفظ زبان مادری

محمد اوزن چندین بار به علت فعالیت های خود در زمینه ادبیات کردی در ترکیه بازداشت شده است. او در 21 ماه مارس سال 1976 به علت ویرایش مجله کردی- ترکی بازداشت شد و به عنوان جدایی خواه محکوم شد و در زندان مرکزی آنکارا زندانی شد. در طی دوره بازجویی و محاکمه خود در تابستان سال 1976 ، او سعی کرد موجودیت کردها و زبان کردی را ثابت کند. بیانیه دادستان حاکی از آن بود که کردها و فرم زبان کردی وجود ندارد. اگرچه با این ادعای خود برخلاف رای دادستانی به عنوان جدایی خواه تلقی شد و به مجازات محکوم شد. او به هشت ماه زندان محکوم شد. بعد از آزادی از زندان او هنو تحت محکومیت برای مسئولیت و نقش خود در ویرایش مجله ای که قبلا ذکر شد ، قرار داشت و در نتیجه او پناهندگی را انتخاب کرد و در سال 1977 به سوئد رفت مقررات اعمال شده و قانونی درآن زمان بازگشت او را به سرزمین مادی ترکیه غیر ممکن نمود. در نتیجه ، در سال 1981 با تصمیم دولت نظامی وقت ترکیه و همانند بسیاری از اندیشمندان و متفکران ترک و کرد ، او ملیت خود را ترک کرد. او کار تحقیق زبانشناسی را در استکهلم دوباره شروع کرد و کمکهای مالی از طرف دولت سوئد دریافت کرد. برای جمع آوری لغات وواژه ها و فولکلورو فرهنگ خود او رهبر کردهای عراق را در دره کوههای مرکز شورش عراق ملاقات کرد که تا عصر در کلبه ای به شنیدن اشعار کردی و گوش کردن به داستانهای داستا سرایان در نور چراغ نفت سوز پرداخت.او برای این الفبای عربی را یاد گرفت تا بتواند اشعار کردی قرنهای شانزدهم و هفدهم را بخواند. بعدا او چند نسخه کمیاب از مجلات چاپ شده توسط پناهندگان کرد را دریافت کرد. ماجراهای مریض گونه و مرگ آور و کشنده این پیشگامان در اساس و بنیه دو رمان او ، درباره مبارزات کردها در طی سالها و دهه ها در همه اثرها و داستانهای او ، قرار دارد. او همچنین هیئت ویرایش اندیشمندان و متفکران ، که به کردها کمک مالی می کردند تا به اروپا پرواز کنند تا این لغات وواژه های مبهم و ناشناخته رابرای جهانیان روشن کنند.

بعد از زندگی به عنوان پناهنده برای سالیان متمادی ، او به ترکیه برگشت تا درباره ادبیات کردی ، هفت کتاب خود ، شش تا به زبان کردی و یکی به زبان ترکی که توسط دادخواست شماره 39/2000 چهارمین دادگاه امنیتی ایالتی دیار بکر در ماه فوریه سال 2000 ممنوع شده بود.

مسائل جانبی

  • عبدالله اوجالان در آخرین میتینگ خود گفت که "محمد اوزون یک فرد بی مانند برای ما است" و درباره سلامت او پرسید.

 کتابها

  1. Tu (You), Novel, 1985.
  2. Mirina Kalekî Rind (Death of a Nice Old Man), Novel, 1987.
  3. Siya Evînê (Shadow of Love), Novel, 1989. Translated into Swedish as "I skuggan av en förlorad kärlek" ,Översättning av Ingmar Björkstén, Ordfront förlag, 241 s., Stockholm, 2001,
  4. , Pris: 303 SEK
  5. Ji Rojên Evdalê Zeynikê (From the days of Evdal Zeynikê), Novel, 1991.
  6. Destpêka Edebiyata Kurdî (The Beginning of Kurdish Literature] ,Research, 1992.
  7. Mirina Egîdekî (Death of a Hero), Poetry, 1993.
  8. Hêz û Bedewiya Pênûsê (The Strength and Beauty of the Pen), Essays, Nudem Publishers, 203p., 1993.
  9. Bîra Qederê : Roman (Memory of Destiny: A Novel), Istanbul, Avesta Publishers, 1995, 260 p. (Re-published by Nefel, Sweden, 2002, ISBN 
  10. Världen in Sverige (Anthology, in Swedish)
  11. Dinya Li Swêdê (The World in Sweden), same anthology, in Kurdish, with Madliene Grive, 1995.
  12. Antolojiya Edebiyata Kurdî (Anthology of Kurdish Literature] (anthology, 2 vols., 1995).
  13. Ronî Mîna Evînê Tarî Mîna Mirinê (Light like Love, Dark like Death), Novel, Avetsa Publishers, 350 p., 1998.
  14. Hawara Dîcleyê I, Novel, Nefel Publishers, Sweden, 230 pp., 2003, ISBN 91-89687-13-2.

مقالات

  1. Mehmed Uzun, "Words Washed by the Waters of the Euphrates", International Journal of Kurdish Studies, Vol.14, No. 1&2,pp.36-40, 2000.
  2. Mehmed Uzun, The Kurdish Renaissance in Exile, The Journal of the International Parliament of Writers, Vol. 1, Jan. 2001, pp.67-78.
  3. Mehmed Uzun, The Nature of Fiction, Index on Censorship Journal, vol.4, 2001.
  4. Mehmed Uzun, Diyarbakir: the slap in the face, International Journal of Kurdish Studies, Jan. 2003.



 

 

یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 11:54 :: نويسنده : hevydar

نگاهی به زندگی طاهر توفیق هنرمند جاویدان کرد

طاهر توفیق

 

طاهر توفیق فردی باعزت، بذله گو و نکته دان بود. هیچ گاه هنرش را فدای پول و مادیات نکرد و ترانه هایش را بر حسب میل و علاقه خود خوانده است. خودش می گفت: در زندگی ام هیچ کس را نرنجانده ام.

بعدازظهر یکی از روزهای پاییزی سال 1945 بود که در چایخانه پسرعمویم محمد عبدالله (حه‌مه‌ گه‌محان) برای اولین بار صدای طاهر توفیق را شنیدم که از رادیوی کردی بغداد پخش می شد و ترانه­­ی (کراس زه‌ردێ) را می خواند. از همان موقع عاشق صدای زیبایش شدم. ماموستا طاهر توفیق در یک یک مصاحبه رادیویی در مورد خودش می گوید:"من طاهر توفیق پسر عبدالرحمن حمدی شیخانی هستم و در سال "ته‌یاران"که برابر با سال 1923- 1922 است، در محله بفریقند شهر کویه متولد شدم"...

 

به ادامه مطلب ......................بروید.........



ادامه مطلب ...
شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 12:1 :: نويسنده : hevydar

Feqiyê Teyran

Feqiyê Teyran li gundê Miksê yê ko girêdayiyê Colemêrg (Hekarî) ye ji dayîk bûye. Lê Mikis an jî miks, nuha girêdayiyê Wanê ye. Navê Feqiyê Teyran yê rastî jî, weka di çarînê de gotîye "Mihemed" (Mîr Mihemed) e. Feqî di helbestek xwe de jî navlêka xwe "Mîr Mihê" danîye. Ew bi xwe ji malbatek eşîrîye. Bavkalê wî ji Dewleta Osmaniyan fermana mîrî yê girtine. Di diroka wêjaya kurdi de cihekî bêhempa digire. Helbestvan, destan-nivîs û çîrok nivîskekî mezin e. Kurê mirekî kurd yê ku di salên 1590-1660’an de jiyaye. Berhemên nivîskar wek Şêxê Senan, Qiseya Bersiyayî û Qewla Hespê Reş e. Her wiha di nav nivîskarên kurd de cara ewil pexşan nivîsiye (Ber Sîs)

Feqiyê Teyran perwerdeya medreseyê girtiye. Kesekî xwenda û zana ye. Di dema wi de axa Kurdistan û rojhilatê medreseyên olî hebû ne. Di van medreseyan de agahiyên olî, dersên zimên û wêjeyê hatine dayîn. Bi navê “feqî” peyva ilm û şagirtiyê ya “teyrê” ji berhema bi navê mentiq et-teyrê têt in. Ev berhema ku pir tê zanin a Ferideddin Attar e. Wateya wê axafitina çûka ye. Feqî hem ji aliyê şêwaza helbestnivîsê hem jî ji aliyê ramanî ve tesîr ji Ferîdeddîn Atarî girtiye. Mewlana ji tesîr ji ferasate tesewufî ya Ferîdeddîn Atarî girtiye. Feqî di wêjeya kurdî de helbestvaneki girîng yê ku li ser xweza, evîn û tesewûfî nivîsiye. Di nava gel de baş tê nasîn. Navê wî yê ku herî zêde tê zanîn Feqiyê Teyran e. Lê em dizanin ku di berhemên xwe de bi navên wek Feqê Tera, Feqiyê Gerok, Miski, Xoce, Mîr Mihê, Mim û hê ji bi kar aniye. Navê wî yê rastîn Muhammed e. Li gorî lêkolînan dibe ku Feqî ji malbateke mîran be. Tirbeya wî hê jî ji navçeya Miksê ya Wanê ye.

Celadet Alî Bedîrxan derheqê Feqiyê Teyran

Melayê Jaba di heqê Feqehê Teyran de gotiye:

"Şahirê siyê Feqiyê Teyran e ko navê wî Mihemed e. Eslê wî ji qesaba Miksê ye, welatê hekariyan e. Di tarîxa heft sed û diwê peyda bûye. »Hikayeta Şêxê Senhanî« û »Qiseya Bersîsayî« jî mewzûn gotiye û »Qewlê hespê reş« jî wisanî mewzûn gotiye û zehf beyt û eşhar jî qewî mileme û rengîn gotine. Û navê wî jî di şihrê da »Mîm û Hey« e, û miqdarê heftê û pênc salan emir kiriye û di tarîxa heft sed û heftê û heft da merhûm bûye û li Miksê jî medfûn e ".
Gelo Feqehê Teyran kî bû? û navê wî, çi bû? Ji ber ko Feqehê Teyran leqeba şahir e û ne navê wî ye. Ji eserên wî »Wesfê şêxê senhanî« nik min heye.

Yê ko ev nisxe nivîsandiye di dawiya wê de bi erebî gotiye: »Qesîda wesfê şêxê senhanî ya ko Mîr Mihemed nezim kiriye temam bûye, Ev mîr Mihemed bi navê Feqehê Teyran meşhûr e« . Li gora vê şerhê Feqehê Teyran mîr bû û navê wî Mihemed bû. Lê mîrê kîjan welatî? Heye ko ji mîrekên Miksê bi xwe bû. Ji eserên Feqeh min ji »Wesfê şêxê senhanî« pê ve tu jî ne dîtine. Ji xwe esera »Qiseya Bersîsayî« bi guhê min ve jî ne bûye. Min navê »Qewlê hespê reş« bihîstiye. Bawer bikin jê re »Hikayeta hespê reş« jî dibêjin. Min hin xezel û qesîdeyên wî ên peregende jî dîtine.

Dibêjin ko Feqehê Teyran şagirtê Melayê Cizerî bû û li ber destên wî xwendiye. Feqeh di wefata Melê de jê re mersiyeyek jî gotiye û li tarîxa wefata Melê tê de bi ebcedê işaret kiriye. Ew mersiye bi destê min keti bû lê di dema nivîsandina vê bendê de ne bi min re ye.

Lê qenc tête bîra min ko Feqeh di mersiya xwe de dibêje »Heft eyn û lam ji hev bûn cida, şîn û girî dîsa tê da« . Heke mirov ev pirsên ha bi hisabê ebcedê hel kir bawer bikin tarîxa wefata Melê jê xuya bike. Dîsan ji wê qesîdê tête zanîn ko Melayê Cizerî ji gundê Hêşetê ye. Ji ber ko Feqeh dibeje:

Îro werin, lazim werin, cîran û xelkê Hêşetê.

Herçî »eyn û lam« Feqeh qala van her du tîpan di »Wesfê şêxê senhanî« de jî kiriye û gotiye:

Miksî [1] ji wê meymestihê
Tewîl diket hîkayetê
Miksî ji eşqê sihtiye
Ev şihir vi şêx ve nihtiye
Halê xwe tê de guhtiye
ji »eyn û lam« a hicretê

— Feqiyê Teyran

[1] Feqeh qala nefsa xwe bi xwe dike. Herwekî me got Feqeh ji welatê Miksê ye. Lê gelek li Cizîra Botan maye û tê de xwendiye.

Gelo leqeba Feqehê Teyran çawan bi vî şahirî ve bûye. Dibêjin ko Feqeh bi zimanê teyran dizanî bû ji lewre navê Feqehê Teyran lê kirine. Di vê babetê de min ji şêx Evdirehmanê Garisî çîroka jêrîn bihîstiye.

Feqehê Teyran diçû Cizîrê. Bi rê ve rastî keşekî hat; pev re hevaltî kirin. Midekî çûn, westiyan, xwe dan ber siha darekê. Bihna xwe didan. Du çûk hatin û veniştin ser darê. Çûk pev re diştexilîn û Feqeh dikenî. Keşê ji Feqeh pirsî û got ê: Ma tu çire dikenî?

Feqeh got: Ev adeta me ye, em feqeh holê dikenin.

Keşe: Divêt jê re sebebek hebe, mirov bê sebeb nakene.

Feqeh: Xebera te ye, lê heke min ji te re got, ditirsim tu bêbextiyê li min bikî û belakê bînî serê min.

Keşe soz da yê ko nabêje tukesî. Feqeh rabû mesela xwe jê re qise kir û got:

– Ez bi zimanê teyran dizanim. Tu van çûkên ser darê dibînî, yekî ji ê din re dibêje, ev feqehê ha diçe Cizîre, lê nizane ko li Cizîrê serê wî dê bête êşandin.

Keşe deyn ne kir. Her diwan da xwe û ji nû ve bi rê ketin. Gava gehiştin Cizîrê Feqeh çû Medresa Sor, keşe çû Westaniyê. Li Westaniyê xelk giha bûn hev û wek mirovine ko li tiştekî digerin diçûn, dihatin û li erdê fedikirîn û dipeyivîn. Keşê sehîtî kir û zanî ko remildarekî gotiye ko di erdê Westaniyê de xezîneyek heye, lê nikari bû cihê wê şanî bide. Mîrê Cizîrê jî li xezînê digere.

Vê carê, keşe kenî û çû nik mîr; mesela feqeh û çûkan jê re got. Mîr şande pey feqeh. Feqeh gote mîr; belê ezê xezînê derînim, lê para xwe jê dixwazin.

Mîr jî şertê Feqeh pejirand, yanî qebûl kir. Feqeh jî çû hinek zad anî û reşand nava Westaniyê, û xwe li paş kevirekî veşart. Teyr hatin ser zad, zad xwarin û bi hev re ştexilîn. Teyrekî ji yekî dîtir pirsî:

– Ma kê ev zad reşandiye vê derê?
– Feqehê Teyran ev zad reşandiye, seba xezînê.
– Ma tu nizanî xezîne li kû ye ?
– Belê dizanim, sibehî wextê roj hiltêt kevirê ko tavê berî ewilî lê didit xezîne di bin wî kevirî de ye.

Feqeh zivirî medresê û nivist. Sibe zû rabû çû Westaniyê û piştî ko kevirê xwe nas kir berê xwe da mala mîr û gote wî:
Ezbenî min xezîne bi cih kir.
Mîr digel xulaman rabû, hat Westaniyê, erd kolan û xezîne derêxistin. Malekî zehf derket. Mîr ji feqeh pirsî: Para te çi ye bêje...

Feqeh got: Beramberê serê keşê bidin min.

Mîr got: Serê keşê bi laşê wî ve ye, em çawan beramberê wî bidin te. Feqeh got: Rahet e, serê keşê ji laşê wî vekin.

Anîn serê keşê jê vekirin û danîn ser şehînê û li milê din hêdî hêdî zêrên xezînê êxistin, hetanî ko zêr temam bûn. Zêr beramberê serê keşê ne hatin.

Mîr enirî û gote feqeh: Te zanî bû ko serê keşê hinde giran e, ji lewre te ev şert bi min re kir.

Feqeh deyn ne kir, zêr ji şehînê rakirin û çend kulm ax avêtine şûnê. Milê axê daket, serê keşê rabû. Hingê Feqeh berê xwe da mîr û got ê:

– Mîr im, min zêr navêt, zêr ji te re divêtin, tu ko xwedî xulam û mêvan î. Mexseda min ew bû ko ez şanî we bidim ji serê insên girantir ax heye, û insan bi tenê bi axê têr dibe.

Ev her sê şahirên ha yanî Elî Herîrî, Melayê cizerî û Feqehê Teyran bivê nevê beriya Ehmedê Xanî ne. Ji ber ko Xanî qala wan dike û dibêje:

Min dê elema kelami mewzûn
Alî bikira li banê gerdûn
Bînave riha Melê Cizêrî
Pê hey bikira Elî Herîrî
Keyfek we bida Feqiyê Teyran
Heta bi ebed bimaye heyran
Çi bikim ko qewî kesad e bazar
Nînin ji qimaş re xerîdar
 

— Ehmedê Xanî

Ezê niha hin şihrên Feqehê Teyran bidim zanîn. Ji Wesfê şexê senhanî:

Van qisetan izhar bikim
Behsan kar û bar bikim
Yar û biran hişyar bikim
Da ez ji şêx dim wesfekî
Şêxek hebû çaxê ewil
Nûrha Xwedê hel bû di dil
Sed gumreh û dal û midil
Bi destê wî tên tobetê
Şêxek hebû sinhaniyan
Serdarê pansed sofiyan
 

— Feqiyê Teyran

Ji qesîdeke wî:

Bizan ko min yar ti wî
Dil ji birîndar ti wî
Ez kuştim yekcar ti wî
Çi bikim ko min yar ti wî
Bê dest û hem pa ti wî
Pir li min kubar ti wi
Ê b'xezeb xwendî ez im
Di qeyd û bendê ez im
Zencîr bi zendê ez im
Miştaqi rindî ez im
Aşiqê cindî ez im
Perwazi findê ez im
Xweş qed û ehla ti wî
Cama piyala ti wî
Şûx bejn û bala ti wî
Delala mala ti wî
Pir bext û tala ti wî
Nîmeta ala ti wî.
Dûr ji wisalê ez im
Yar di xeyalê ez im
Îsa li erdan ti wî
Bi girt û berdan ti wî.
 

منبع: از ویکی پدیا

سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : hevydar

 باوێ فه خرییا  

باوێ فه خرییا  ( پدر فخرییا ) نام یک کلام (سروده ) عشقی کلاسیک است . که به وسیله ده نگ بیژان (آوازخوان های کلاسیک ) به صورت ادبیات شفاهی به یادگار مانده است.خود من این کلام را بسیار دوست دارم و بارها شنیده ام .و هر بار برای من تازگی دارد.داستان از این قرار است .
دخترکی فله ( مسیحی ) که در زیبایی همچون ماه تابان بوده , عاشق قهرمان داستان یعنی باوێ فه خرییا می شود , عشقی به زلالی و پاکی آب , صادقانه و از ته دل , به گونه ای که دخترک ده ها بیت و شعر و کلام در باره این عشق سروده و این سروده ها دستمایه آواز دنگ بیژان می شوند . ولی این عشق پاک و بی آلایش یک جانبه بوده , ودختر مسیحی از ترس اینکه باوی فخرییا مسلمان بوده و او مسیحی و شاید ازدواج سر نگیرد آنرا در دل نگهداشته و به زبان نمی آورد. او در اثر ناکام ماندن از یار, مجنون صفت در حال سرودن شعر درد دل خود را با آواز خوشی که داشته بیان نموده است . و باوێ فه خرییا از موضوع خبر نداشته است .
باوێ فهخرییا کی بوده است ؟
نام اصلی او صبری حاجی محمدمصطی قوتو بوده است . رئیس عشیره رسکوتان , دلاوری رشید و بسیار جوانمرد بوده است . گفته می شود که او از خانواده فلیت قوتو بوده است .صبری با عشیره خود در منطقه خرزان از توابع باتمان زندگی میکرده و چون دختری به نام فخرییا داشته دختر مسیحی در اشعار و سروده های خود او را به این شکل نام برده است .به همین خاطر, مدت ها کسی , حتی خود صبری هم متوجه قضیه نمی شدند.
 سالها  می گذرد تا اینکه کلام مشهور ((باوێ فه خرییا)) توسط دنگ بیژان خوانده و به گوش صبری می رسد , بویژه اینکه کلام با این بیت شروع می شود
باوێ فه خرییا , که کێ یا هو , تورنێ مالا عه زو ,
ترجمه : پدر فخری یا , برادر یاهو , نوه خانواده عزو
این مشخصات کامل صبری  بوده است . و صبری متوجه می شود  که این سروده در باره او گفته شده است , ولی دیگر دیر شده بود  او متاهل بوده و نمی تواند با دختر مسیحی ازدواج کند . ولی می گوید اگر از قبل موضوع را می دانسته او را به دین اسلام دعوت و با او ازدواج می کرد.  
واین آن کلام مشهور است که مرحوم عودال زینکه , شاکرو , شوان پرور و چندین نفر دیگر آنرا تا کنون اجرا کرده اند:
Bavê Fexriya qurba min go îro dinya ewr e....
Ax lo nabe sayî, hawar li min min rebenê
Lê li Bavê Fexro derketine Tabûra Sêrtê taqîbatê bi sê alayî
Hawar li min oy...

Gelî gundî û cîranan çima Bavê Fexro ne li mal e?
Hûn dibînin ode ji mêvanan xir û xal e
Hawar li min min rebenê

Bawê Fexriya qurba min go ji înê heta înê
Hawar li min min rebenê
Îro sê ro sê şev e Bavê Fexro birîndar e li nav nivînê…
Ezê rabim daw û delingê xwe hilgêvim herim Hadhaka xopan,
Mala Erekêlê Hekîm, bêjim hekîmo qurba sîng û berê min rebenê
Ji Bavê Fexro re bike melhema devê vê birînê hewar li min
Heyfa mêra ye di çi halî, hawar li min min rebenê

Min go Bavê Fexro were em bi destê hevdu bigrin...
Ax lo herin çiya, hawar li min min rebenê
Lê li min şewitiyê ezê derbasî hêla malê bûme
Bavê Fexro bi ser birînê xwe de kûr dinaliya hewar li min
Heyf û xebîneta Bavê Fexro, Suwarê Gêjo, Torinê mala Ezo
Birîndar bû bi sê gulên va Romiya ax hawar li min min rebenê
Emrê çûyî carde nayê min rebenê

Bavê Fexriya qurba min go bi qizanî ay…
Pir delal bûm hawar li min min rebenê
Gidî qurban bi bûkanî ay… karxezal bûm hewar li min
Bişewite mala mêrê xirab û Romiyan
Çawa sala îsal qir û qal bûm
Ax emrê çûyî carde nayê ay…
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : hevydar

ییلماز گونای پادشاه زشت کوردان

یلماز گونای

همیشه هنگام صحبت از سینمای ترک و کورد، “ییلماز گونای” نخستین نامی است که به ذهن می‌آید.

گونای در سال ۱۹۳۷ در یکی از روستاهای اطراف شهر آدانا در ترکیه در خانواده‌ای کوردتبار به دنیا آمد. نام واقعی او یلماز پوتون Yilmaz Pütün است. اما وی خود را ییلماز گونای(به فارسی«جنوب تسلیم ناپذیر») نامید.

علاقه‌ ی وی به هنر هفتم از دوران نوجوانی شروع شد. او بارها همچون نمایشگرهایی دوره گرد، تنها همراه با پروژکتورش به میان چادرنشین‌ها می‌رود و به این ترتیب سلیقه ‌ی عمومی مردم را کشف می‌کند.”گونای”، با قیافه ی یک روستایی معمولی و منش جوان‌های محله‌های زیبای استانبول، به وسیله ی قدرت بازی و شناختش ازعلایق مردم، خیلی زود با لقب (شاه زشت) در سینمای ترک مشهور می ‌شود.

دهه‌ی ۱۹۶۰ را”گونای”، برای تهیه ی فیلمهای مستند از تحولات اجتماعی ترکیه، پشت دوربین می‌گذراند. با(سئیت هان) (Seyyit Han ,۱۹۶۸) که یک داستان عشقی ناگوار کوردی است، موفقیت بسیاری به دست می‌آورد و پس از آن با “گرگ‌های گرسنه” (Aç Kurtlar (۱۹۶۹، عصر جدیدی را در سینمای ترکیه بوجود آورد. اما در واقع فیلم “امید”

(Umut ,۱۹۷۰) بود که”گونای”را به سینماگران اروپایی می‌شناساند.

اثرات اجتماعی موفقیت ‌آمیز فیلم‌هایی که”گونای” در آنها بعنوان فیلمنامه نویس، بازیگر و کارگردان ظاهر می‌شود، به دلیل حمایت ملت کورد و دانشجویان، قدرتهای ترک را در آن زمان نگران می کرد. به همین دلیل”گونای” پس از کودتای نظامی

۱۹۷۰، به اتهام تبلیغ نظامهای اشتراکی و انفصالی(کمونیسم و سپاراتیسم) به دوازده سال زندان محکوم می شود.

وی در زندان نیز به نوشتن فیلمنامه هایش ادامه می دهد. (رمهLe Troupeau) و (یول Yol) شاهکارهای پس از زندان وی هستند که نگاهی شکسپیری بر ظلم نظام سیاسی، کهنه گرایی اجتماعی و وضعیت زنان کورد و ترک دارند.

“گونای” از سال ۱۹۸۰ به خاطر نوشته‌ها و فیلمهایش به بیش از صدسال زندان محکوم شد و برای اولین بار در زندگی هنری‌اش دچار ممنوعیت کار سینمایی می شود. حکومت ترکیه  کپی فیلمهایش را ممنوع می‌کند و آنها را از بین می‌ برد. همچنین ارتباط‌ش را با دنیای خارج از زندان قطع می ‌کنند. اما “گونای” پس از چندین ‌بار تلاش پی درپی بالاخره موفق می‌شود تا در پاییز۱۹۸۱ از راه دریا به فرانسه فرار کند و درآنجا پناهنده شود. در بهار۱۹۸۲فیلم(یول) در جشنواره ی(کن) اکران می ‌شود و(نخل طلایی) این جشنواره را با فیلمی از”کوستا گاوراس”(Costa Gavras) شریک می‌شود.

“ییلماز گونی” سرانجام در سپتامبر ۱۹۸۴ میلادی در پاریس در سن ۴۷ سالگی و در اوج شهرت خود، بر اثر بیماری سرطان در گذشت. یک روزنامه‌ی ترکیه درگذشت وی را چنین اعلام می کند: (فیلم تمام شد!).

یلماز آثار متعدد و ارزشمندی از خود برجای گذاشت که از این میان آنها میتوان به موارد زیر اشاره نمود:

۱۹۸۳ دیوار (Duvar)

۱۹۸۲ راه (Yol)

۱۹۷۸ رمه (Sürü)

۱۹۷۴ رفیق (Arkadaş)

۱۹۷۴ بیچاره ها/بدبخت ها (Zavallılar)

۱۹۷۳ بابا (Baba)

۱۹۷۱ مرثیه (Ağıt)

۱۹۷۱ ناامیدها (Umutsuzlar)

۱۹۷۱ درد (Acı)

۱۹۷۱ اختلاس کنندگان (Vurguncular)

۱۹۷۱ عبرت (İbret)

۱۹۷۱ فراری‌ها(Kaçaklar)

۱۹۷۱ فردا آخرین روز است(Yarın Son Gündür)

۱۹۷۰ هدف زنده (Canlı Hedef)

۱۹۷۰ امید (Umut)

۱۹۷۰ عثمان، سرباز پیاده (Piyade Osman)

۱۹۷۰ هفت شرور (Yedi Belalılar)

۱۹۶۹ گرگهای گرسنه (Aç Kurtlar)

۱۹۶۹ یک مرد زشت (Bir Çirkin Adam)

۱۹۶۸ پیره نوری (Pire Nuri)

۱۹۶۸ سیدخان: عروس خاک (Seyyit Han: Toprağın Gelini)

۱۹۶۷ گلوله به من اثر نمی‌کند (Bana Kurşun İşlemez)

۱۹۶۷ اسم من کریم (Benim Adım Kerim)

۱۹۶۶ اسب، زن، اسلحه (At Avrat Silah)

چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: 23:6 :: نويسنده : hevydar

زن اسطوره ای موسیقی کردی(( عایشه شان))

شاهزاده‌ بی تاج و تخت موسیقی کوردی، عایشه‌ شان

یکی از هنرمندهان مبارز در کوردستان ترکیه شیرزنی به نام عایشه‌ شان میباشد.

عایشه‌ شان با صدایی گرم و دلنشین، با کلامی شیوا ضرب المثل قدیمی کوردی را که‌ میگوید:\\\" شیر شیر است چه‌ زن یا که‌ چه‌ مرد\\\" به‌ اثبات رساند.

عایشه‌ شان در میان ملت کورد به‌ اسامی: عیشان کورد، عایشه‌ شان ، عایشه‌ خان، عیشان عثمان و عیشان علی مشهور بود‌.

او در آبان سال 1938 در شهر دیاربکر دیده‌ به‌ جهان گشود.

زمانی که‌ هنرمندان و آوازخوانان کورد در خانه‌ پدری عایشه‌ شان گرد می آمدند و تا سپیده‌ صبح میسرودند ، عایشه‌ شان با دوستانش در پشت درهای بسته‌ تا خود صبح گوش جان و دل به‌ صدای گرم آنان میسپرد.

محتوای آهنگهای عایشه‌ شان که‌ از طرفی او را به‌ شنونده‌ می شناساند، از طرف دیگر‌ موضوعاتی از قبیل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی را نیز در بر میگیرد.

عایشه‌ شان که‌ در حسرت دیدار از کوردستان عراق بود، در سال 1979 موفق شد که‌ این بخش از کوردستان را زیارت کند.

مردم در کوردستان عراق به‌ گرمی از او پیشوازی کردند.در دهوک، کرکوک، هه‌ولیر و بغداد، همراه با هنرمندانی چون محمد عارف جزیری، عیسی برواری، گلبهار، تحسین طاها، نسرین شروان به‌ روی صحنه‌ رفت .

هنرمند کورد عایشه‌ شان ،29 آذر ماه سال 1996 بعد از سالها خدمات متمادی برای زبان و هنر ملت تحت ستم خود در بیمارستان شهرازمیر ترکیه‌ بر اثر بیماری سرطان در تنهایی دیده‌ از جهان فرو بست.

آهنگهای مشهور و ماندگار عایشه‌ شان عبارتند از : جمبلی میر حکاری، مم و زین، لی لی بیمال، زری حیران، جمیله‌، بریوان، کوچر، لاوک متینی، میرو، حسنیکو، درد هویه‌، قدر یار، خریبم دایه‌، نوروز، ولاتی من دیاربکر.




 

پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 14:47 :: نويسنده : hevydar

 

 

کاویس آقا

نام اصلی او کاک ویس , و نام پدرش احمدآقا هرکیو مادرش لیلا بوده است کاویس آغا از عشیره ماله بشی بوده که در سال 1889 درروستای چارچه لی هرکیان متولد شده است در حالی که بعضی ها معتقدند که او اهل روستای شاخکان در منطقه شهر موصل می باشد .و یا اینکه هرکی های شهرستان ارومیه آنرا قبول نداشته و کاویس آغا را اهل دشت بیل ( مابین ارومیه و اشنویه ) می دانند .
با این وجود کاویس آغا هنرمندی محبوب برای همه کردها است ودارای ذوق هنری وافر , صدای زیبا و دلنشین بوده و دنگ بیژی بی همتا میباشد. او توانست داستانها و قصه های مردم خویش به صورت لاوک و لاوژه جمع آوری وبا صدای قشنگ و دلنشین خویش سروده و برای همیشه به یادگار بگذارد . کاویس آغا در دوران کودکی پدرش را از دست داد پس از مرگ جانگداز پدر به ناچار به رواندز کوچ ودر آنجا به شغل چوپانی رو آورد .کاووس در دشت و کوههای زیبای کردستان با آواز دلنشین بلبلان و آب رودخانه های خروشان همراه با شمشال چوپانی از طبیعت زیبای میهنش الهام گرفت وبه دنگ بیژی محبوب و مشهور تبدیل شد . پس از اشغال رواندز از سوی روس ها به شقلاوه رفت وبرای همیشه در آنجا سکنی گزید . لاوک های کاویس آغا از زیبائی خاصی برخوردار و مورد علاقه خاص و عام بوده و بصورت گنجینه ای در میان مردم به یادگار مانده است .
کاویس آغا سرانجام در سال 1936 در روستای ( هه رشه م ) چشم از دنیای فانی بر بست و در همانجا به خاک سپرده شد .
مهمترین آثار او عبارتند از : چه می چه ته لی ( خالو ) – گنج خلیل – شیخی برا – کورمام - نه مان - نه مایی - زالم - به ژنا بلند - جانی - گولان - های لی 
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : hevydar
ججوخان سردار ملی کُرمانج
(منطقه کُرمانج، شمال شرق ایران)

Cecoxan Serdarê milî yê Kurmanc
(Menteqa Kurmanj, Bakûra rojhilat ya Îranê)



Ênqilaba meşrûte rûydaneke dimokrasîxwazî ya heqdarî li tarîxa nû ya
Îranê ye ku natemam ma. Qîyama meşrûte ya Îranê komek ji rûydan, kar û
hewldan in ku li zemana Mozefer-al-dîn Şah yê Qacar û paşê jî li
zemana Mohemed Elî Şah yê Qacar sa guherandina hikometa îstibdadî bi
hikometeke qanûnmed bi rê ket, ku parlimant û yêkim qanûna bingehîn
(make qanûn) ya Îranê da çêkirinê
.

انقلاب مشروطيت يک رويداد ناتمام دمکراسی خواهی حق محور در تاريخ معاصر
ايران است. قیام مشروطهء ایران مجموعه کوششها و رویدادهائی است که در
دوره مظفرالدین شاه قاجار و سپس در دوره محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل
حکومت استبدادی به حکومت مشروطهء قانونمند رخ داد و منجر به تشکیل مجلس
شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران شد.

Li hikometa Mozefer-ol-dîn Şah piranîya xelkê narazî bûn û dest ji kêr
kişandin û li nav şehran û menteqên cûr bi cûr yên Îranê derketin û
narazî bûna xwe nîşan dan. Paşê Mozefer-ol-dîn Şah fermana qanûna
meşrûtê êmza kir. Fermana qanûna meşrûte der esil fermana çê kirina
Meclîsa şowra ya milî (netewî) ye ku Mozefer-ol-dîn Şah li Oktobira
1906,an da li cewaba narazîyên hereketa meşrûtê ya Îranê êmza kir, û
ji rêya wê da beşdar bûna xelkê li hikometê qebûl kir û haka hikûmeta
meşrûte ya qanûnî li Îranê ava bû. Xelkê sa derketin û belav bûna
fermana qanûna meşrûtê şahî û bezim bi rê xistin. Yekim meclîsa Îranê
li Tehranê çê bû (Oktobir 1906). Nemayende û nûneran dest bi çê kirina
qanûna bingehîn kirin û va qanûna jî li royên dawî ya jîyana
Mozefer-ol-dîn Şah gihêşte êmza wî.

حکومت مظفرالدین شاه با اعتراض مردم و گسترش ناآرامی ها در شهرها و مناطق
مختلف ایران روبرو شد. بالاخره مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد.
فرمان مشروطیت در اصل فرمان تشکیل مجلس شورای ملی است که مظفرالدین شاه
قاجار در 13 مرداد 1285 خورشیدی (اکتبر 1906) در پاسخ به متحصنین در ن
امضا کرد و از طریق آن با مشارکت مردم در امر حکومت موافقت کرد و اینچنین
حکومت مشروطه برای اولین بار در ایران تأسیس شد. مردم صدور فرمان مشروطیت
را جشن گرفتند. اولین مجلس ایران (اکتبر 1906) در تهران گشایش یافت.
نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخرین روزهای زندگی
مظفرالدین شاه این قانون نیز به امضای او رسید.

Ji dû mirina Mozefer-ol-dîn Şah (berfenbara sala 1285,an ya Rojî) da
Mohemed Elî Mîrza bû Şah, û ji destpêkê da li dijî meşrûte û meclîsê
sekinî. Wî li merasima tac danîna xwe nemayendên meclîsê dewet
nekirin. Qanûna bingehîn (make qanûn / qanûn esasî) jî êmza nekir.
Urisan Şahê teze (nû) li dijî meclîsê û meşrûte roj bi roj pirtir
teqwîyet kirin û alîkarî danê. Dijber bûna Şah li hember meşrûte û
meşrûtexwezan dîsa bû sebeba narazî kirina xelkê.

پس از مرگ مظفرالدین شاه (دی ماه 1285 خورشیدی)، ولیعهد او محمدعلی
میرزا، شاه شد و از همان ابتدا به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخت. او در
مراسم تاجگذاری خود نمایندگان مجلس را دعوت نکرد. از امضای قانون اساسی
سر باز زد. روس‌ها شاه تازه را در دشمنی با مجلس و مشروطه، روز به روز
بیشتر تقویت نمودند. مخالفت شاه با مشروطه و مشروطه خواهان مجددأ سبب
اعتراضات مردم شد.

Kovara heftenameyî ya Sûrisrafîl ku li wê çaxê çap dibû, rolekî mohim
li hewildana xelkê rû li azadîxwestin û li dijî Şah û Axondên (şîxên)
ku li alîyê wî bûn mîna Şîx Fezilulah Nûrî yê osûlgera ku li dijî
Meştûteh bû, hebû. Mohemed Elî Şah û mistavêtên (mostebidên) din bi
Şîx Fezilulah Nûrî va hinek li dijî Parlimantê (Meclîs) li dorê
Meclîsê komkirin û êrîş ser Nemayendên Meclîs û parêzvanên Meclîsê
kirin. Ji dû avêtina bombekê rû li erabeya Şah ku bi destên hevrêyên
Heyder-xan Emûoxlu va bû, Ew bi cidî li dijî Meclîsê sekinî û çû
Baxê-Şah û qereqûla leşkerî ya Qezaq li dijî Meclîsê amade kir.
Serheng Lîyaxof yê Oris ku Serleşkerê (Serdar / Fermande) qereqûla
Qezaq bû êrîşa xwe ya li ser Meclîsê destpê kir. Lîyaxof bi qoşûna xwe
va Meclîs dorpêç kirin û Debistana Sipehsalar jî topbaran kirin (23
June 1908). Hinek ji parêzgerên Meclîsê li vê êrîşa hatin koştin
(jîyana xwe ji dest dan). Mohemed Elî Şah, mesûlîyeta hikûmeta nizamî
(çekdarî) da Lîyaxof û kete dû teqîbkirina Nemayendên Meclîsê û
azadîxwezan û ew binçav kirin. Hinek ji meşrûtexwezan xwe veşartin û
hinek jî çûn derevayî Îranê.

نشریه هفتگی صوراسرافیل که در این دوران منتشر می شد، نقش مهمی در تشویق
مردم به آزادیخواهی و مقابله با شاه و ملایان طرفدارش و در راس آنها شیخ
فضل الله نوری اصول گرا که ضد مشروطه بود، داشت. محمدعلی شاه و دیگر
مستبدان با همراهی شیخ فضل الله نوری عده ای را علیه مجلس در اطراف آن
جمع کردند و به درگیری با نمایندگان و مدافعان مجلس پرداختند. بعد از
انداختن بمبی توسط یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه حامل محمدعلی شاه،
او به مقابله جدی با مجلس پرداخت و به باغشاه رفت و بریگاد قزاق را برای
مقابله با مجلس آماده کرد. کلنل لیاخوف روسی فرمانده بریگاد قزاق حمله به
مجلس را آغاز کرد. لیاخوف با نیروهایش مجلس را محاصره کردند و ساختمان
مجلس و مدرسه سپهسالار را (‏23 ژوئن 1908) به توپ بستند. عده زیادی از
مدافعان مجلس در این حمله کشته شدند. محمدعلی شاه، لیاخوف را به حکومت
نظامی منصوب کرد و به تعقیب نمایندگان و دیگر آزادیخواهان پرداخت. بسیاری
از مشروطه خواهان مخفی شدند و برخی به خارج از ایران رفتند.

Li şehr û menteqên cûr bi cûr yên Îranê şûriş bi rêketin. Xelkê
Tebrîzê ji dûy bihîstina xeberên Têhranê sa alîkarîya meşrûte li dijî
Mohemed Elî şah serhildan çêkirin. Şah qoşûn û hêzên doletî sa
tepserkirina (serkûb) xelkê şandine Azerbaycanê. Serdarên milî yên
Tirkên Azerbaycanê (Setarxan – Baqirxan) û Heyderxan Emûoxlu tevgera
xelkî Azerbaycanê û hêzên çekdarî sazkirin ta li miqablî qoşûna doletî
bisekinin.

در شهرها و مناطق مختلف ایران شورشهائی برخاست. مردم تبریز با شنیدن
خبرهای تهران به هواداری از مشروطه و مخالفت با محمدعلی شاه برخاستند.
شاه نیروهای دولتی را برای سرکوب مردم به آذربایجان فرستاد. سرداران ملی
ترک آذربایجان (ستارخان، باقرخان) و حیدرخان عمواوغلی به بسیج مردم
آذربایجان و سازماندهی نیروی مسلح (مجاهدین مشروطه) برای مقابله با
نیروهای دولتی دست زدند.

Li menteqên Loristan û Êsfihanê jî îtiraz û gazîyên xelkê bû sebeba
rêzkirin û sazkirina hin kesan û bi tevlêbûna Bextîyariyan kar gir bû.
Semsam-ol-Seltene êlxanê Bextîyarî bi qoşûnek çekdar va gihêştine
Êsfihanê. Birê wî yê serdarê netewa Loristanê Cenabî Alîqolîxan Serdar
Ased jî ji Ewropa hat Êsfihanê. Li Kurdistanê jî cemaet bi rêberîya
Yarmohemedxanê Kirmanşanî qîyam kirin.

در مناطق لرستان و اصفهان نیز اعتراضات به بست نشینی عده ای انجامید و با
پیوستن بختیاریها کار بالا گرفت. صمصام السلطنه ایلخان بختیاری با نیروی
مسلح زیادی به اصفهان وارد شد. برادر او سردار ملی لرستان علیقلی خان
سردار اسعد نیز از اروپا به اصفهان آمد. در کردستان نیز مردم به رهبری
سردار یارمحمدخان کرمانشاهی به پا خاستند.

Li menteqa Gîlanê qoşûnin bi fermandehîya Sepehdar Azem ji alîyê Bakûr
û qoşûnên Bextîyarî jî bi fermadehîya Alîqolîxanê Serdar Ased ji alîyê
Başûr da hatin Tehranê û hêzên Bakûr û Başûr li nîzikî Tehranê
gihêştin hev. Li Tehranê jî dîsa xebat û talaş pir bûn. Li vê wexta
hêzên orisan, ku ji alîyê Anzelî hatibûn, gihêştibûne Qezwînê û hêzên
înqilabî yên meşrûte ji pey ra ditirsandin û tehdît dikirin.

در منطقهء گیلان نیروهایی به فرماندهی سپهدار اعظم از شمال و نیروهای
بختیاری به فرماندهی علیقلی خان سردار اسعد از جنوب به سمت تهران آمدند و
اردوی شمال و جنوب در نزدیکی تهران به هم پیوستند. در تهران هم دوباره
کوششها بالا گرفت. در این موقع نیروهای روس، که از انزلی وارد شده بودند،
به قزوین رسیده بود و اردوی انقلابی مشروطه را از پشت سر تهدید می‌کرد.

Li xorasanê jî hinek serbaz yên Orisan bi sîlah û tifangên xwe va
mexer girtin. Tebîeten gihêştina serbazên Orisan sa piştîvanî kirin ji
kesên ku li dijî meşrûtexwaz û hikûmeta meşrûte bûne ye. Nimûne ji
meşrûtexwazên Bakûra xorasanê jî Serdar Cecoxanê Kurmanj û hevalên wî
va bûn
.

در خراسان نیز عده‏ای سالدات /سلات (سرباز و نظامی های روسیSoldat - ) با
تجهيز كامل مستقر شدند. طبيعی است ورود سربازان روس به منظور پشتيباني از
كساني بود كه با مشروطه‏خواهان و حكومت مشروطه سر مخالفت داشتند. از
جملهء مشروطه خواهان شمال خراسان سردار ججوخان کرمانج و یارانش بودند.

Kesek bi navî Yûsif Heratî li şehrî Meşhedê bi aşkarî hengê dijberî li
hember meşrûte saz kir û bi teşwîq û tîzkirina bêganan, komek ji
loqender û serkêş û qulteşeng (fêlbaz / sextekar) li dora xwe berhev
kirin û bi aşûb û fitnegerîyê şehr ji aramîyê derxist û li dijî
meşrûtexwazan kar dikir. Roya şemîyê deh,im Ferwerdîn, sala 1290,î ya
rojî ji alîyê konsûlxana Orisîyet gotinek belav bû, ku eger xelk da du
saet mayî rofirîn ji bargeh û herema Îmam Reza dernekevin û kasibkarên
bazarê jî danegerin ser karên xwe ê mecbûr bin ku bi alîkarîya hêzên
çekdarî û mermîyên topan xelkê veqetînin. Tiştek ret nebû ku serbazên
çekdar / tifangdar yên Orisan li pêşîya meçît / mizgeft Came û
karwansera Bank ketine qorê û ji alîyê din da jî loqender û aşûbger li
ser meçîtê û guldestan bi tifangên xwe va berhev bûn. Serbazên Orisan
û topçîyên wan jî ji çend niqtan da amadeyî gulekirinê bûn. Wexta
qerarê teva bû û bi carekê ra ji çend alîyan dengên teqîna topan
bilind bû û mermîyên sûr ber bi gomêz û bargeha Îamamî heşt,im hatine
avêtin. Hink yên bi tifang û topên sivik pêş va çûn û herem û zerîhên
îmam reza gulebaran kirin. Mohemed Teqî Bihar (Melik-ol-şoerayê Bihar)
bi minasibeta vê buyer / hadisa şiîrên bi navî “ Topa Orisan “
çêkirine ku li dîwana şiîrên wî hatîye nivîsîn.

فردی بنام يوسف هراتی در شهر مشهد علنأ آهنگ مخالفت ‏با مشروطه ساز كرد و
به تحريك بيگانگان، جمعي از اراذل و اوباش و اشرار را به دور خويش جمع
كرد و با آشوبگری آرامش شهر را بر هم زد و برضد مشروطه‏طلبان تبليغ
مي‏كرد. روز شبنه دهم فروردين 1290 خورشیدی اعلاميه‏ای از طرف كنسولگری
روس صادر شد، كه اگر مردم تا دو ساعت ‏به غروب مانده از صحن و حرم خارج
نشوند و كسبه بازار به سر كارهای خود برنگردند ناگزير به كمك قوای مسلح و
گلوله‏های توپ مردم را متفرق خواهند ساخت. چيزی نگذشت كه سربازان مسلح
روسی جلو مسجد جامع و كاروانسراي بانك صف‏آرايی كردند و از آن طرف هم
اشرار و آشوب‏طلبان روی پشت‏بام مسجد و بالای گلدسته‏ها با تفنگ جمع
شدند. سربازان روس و توپچی های آنان نيز از چند نقطه آماده شليك شدند.
ضرب‏الاجل به پايان رسيد و به يكباره از چند جانب صدای غرش توپ‏ها بلند
شد و گلوله‏های آتشين به طرف گنبد مطهر و صحن امام هشتم‏ (ع) پرتاب
گرديد. عده‏ای با مسلسل و توپهای سبك پيشروی كردند و حرم مطهر و ضريح
حضرت را به گلوله بستند. محمد تقی بهار (ملك‏الشعرای بهار) به مناسبت اين
واقعه اشعاری تحت عنوان «توپ روس» سروده كه در ديوان او آمده است.

Li menteqa Kurmancên Bakura Xorasanê jî xelk bi rêberîya Cecoxan sa
parastin ji xwestên heqanî yên meşrûteh serhildan çêkirin. Cecoxan
serdarê milî yê kurmanc (Bakûra rojhilat ya Îranê) li ciwanîya xwe
bavê xwe ji dest da (bav rehmetî bû). Li zemana înqilaba meşrûte li
sala 1906,an ya zayînî / mîladî hikûmeta adî û mihelî ya kurmanc
mesûlîyeta tarîxî /dîrokî ya bavê wî dane wî, bi vê rêya ew bi resmî
bû hikumranê / serokê menteqa kurmanc bi merkezîyeta Miyankûh. Li wê
wextê Orisîyet û Êngilîs li ser tesmîmgirtin /biryargirtin yên Îranê
tesîrdar bûn. Cecoxan ji dû demekê da talaş kir ku merkezîyeta
hikûmeta mihelî ya kurmanc biguherîne şehrî Qoçanê  (ku merkeza tarîxî
ya hikûmetên mihelîye kurmanj ji sala 1610,î zayîvî pê va bû) daku
resmen hikûmeta îyaletî – welayetî ya meşrûte li menteqa kurmanj
élanbike, û bi vê rêya hêzên milî û qomî li dijî Orisan ku menteqa
kurmanj dagîrkiribûn / îşqalkiribûn, kom bike daku wan mecbûr bi terk
kirina Îranê bike
.

در منطقهء کرمانج شمال خراسان نیز مردم به رهبری ججوخان در راستای دفاع
از خواسته های بحق مشروطه به پا خواستند. ججوخان سردار ملی کرمانج (شمال
شرق ایران) در نوجوانی پدرش را از دست داد. در هنگام انقلاب مشروطیت در
سال 1906 میلادی حکومت سنتی و محلی کرمانج مقام سنتی پدرش را به او تفویض
نمود، بدینسان او رسمأ به حکمرانی منطقه کرمانج به مرکزیت میانکوه منصوب
شد. در آن زمان روسیه و انگلیس کاملأ بر تصمیم گیریهای ایران اثرگذار
بودند. ججوخان پس از مدتی در صدد انتقال مرکزیت حکومت محلی کرمانج به شهر
قوچان (مرکز تاریخی حکومت محلی کرمانج از سال 1610 میلادی به بعد) برآمد
تا رسمأ حکومت ایالتی- ولایتی مشروطه منطقه کرمانج را اعلام، و بدینسان
نیروهای ملی و قومی را علیه روسها که منطقه کرمانج را اشغال کرده بودند،
بسیج نموده تا آنان را مجبور به ترک ایران کند.

Ji dû bombaran kirina herema Îmam reza, Orisên Tizarî ku serdarê milî
yê kurmanj însanek qewî û bêtirs û li dijî hedefên êrêşa xwe didîtin
li rêya girtina wî derketin. Cecoxan bi hemkarîya sitûn pêncim
(alîkarên Mohemed Alî Şah ku dijberê dimokrasî ya meşrûteh  bûn)
carekê hate girtin lê çinku ew serdarekî pir ostakar û qewî bû bi
zîrekî û hoşmendî û çelengî ji bendîxana Orisan revî.

پس از بمباران حرم امام رضا (ع)، روسهای تزاری که سردار ملی کرمانج را
فردی با صلابت، پرقدرت و مخالف اهداف و امیال تجاوزکارانه خویش می دیدند
در صدد دستگیری او برآمدند. ججوخان با همکاری ستون پنجم (طرفداران
محمدعلی شاه که مخالف دمکراسی مشروطه بودند) یکبار دستگیر شد اما بواسطه
اینکه او سرداری بسیار حرفه ای و چیره دست بود با مهارت و ظرافت خاصی از
زندان روسها گریخت.

Cecoxîn xebata xwe li dijî Orisan (hêzên bêgane yên li dijî dimokrasî
û azadî li Îrana meşrûte) û Mohemed Alî Şah yê ji hikûmetê berkinar
kirî ku li sifaretxana (balyozxane) Orisan penaber bûbû (hêzên hundir
welêt yên li dijî dimokrasî û azadî li Îrana meşrûte) berdewam kir û
li qereqûl û meqerên wan li menteqê û xeta serhedê (Bakûra rojhilat ya
Îranê) êriş dikir û efser û serbazên Orisan (Selatên Orisan) yên
dagîrger digêhandine cezayên karên xwe, tifang û yaraqên wan jî li nav
siwarên xwe û qoşûna kurmanj pareva dikir daku ji xwe difa kin.

ججوخان مبارزه علیه روسها (عوامل خارجی ضد دمکراسی و آزادی در ایران
مشروطه) و محمد علی شاه مخلوع که به سفارت روسیه پناه برده بود (عوامل
داخلی ضد دمکراسی و آزادی ایران مشروطه) ادامه داد و به پاسگاهها و
پایگاههای آنها در منطقه و نوار مرزی (شمال شرق ایران) حمله می کرد و
افسران و سربازان روسی (سلاتهای روسی) متجاوز را به سزای اعمال خود می
رساند، اسلحه و مهمات آنان را بین سواران خود و قشون کرمانج تقسیم می
نمود تا که از خود دفاع کنند.

Orisan bi resmî ji hikûmeta wê wextê ya Îranê xwest ku Cecoxan, ev
rêberê timêşe qehreman û camêrê natirs û navdarê hêja yê kurmanj,
destgîr kin, lê doletê jî gotibû ku alîkar û piştgîrên wî li menteqê
pir in û va kara ji dest me nêye. Ji dû vê encama da Orisan gişt hêzên
xwe li dijî Serdarê milî kurmanj, amade kirin û şandine teqîba wî. Van
teqîban jî ti eser nekirin. Cecoxan rêberê natirs û naskirî yê
meşrûtexwazî kurmanj, dostdarê miletî kurmanj û Îranîyekî li dijî
Orisan (dagîrgerên bêgane yên li dijî dimokrasî ya meşrûte li Îranê)
bû ku ji alîyê xelkî menteqê û piştgîrên nizama meşrûte ya Îranê dihat
hezkirin.

روسها رسمأ از حکومت وقت ایران خواستند که ججوخان، این رهبر همیشه قهرمان
و جوانمرد رشید و نامی کرمانج، را دستگیر کند، ولی دولت گفته بود که او
از طرفداران زیادی در منطقه برخوردار است و این کار از عهدهء ما ساخته
نیست. پس از این جریان روسها تمام نیروهای خود را علیه سردار ملی کرمانج،
بسیج کرده و به تعقیب او فرستادند. این تعقیبها موثر واقع نشد. ججوخان
بعنوان رهبری نترس و یک چهرهء شناحته شدهء مشروطه خواه کرمانج، ملیت گرای
کرمانج دوست و ایرانی روس ستیز (اشغال گر خارجی ضد دمکراسی مشروطه در
ایران) محبوب مردم منطقه خود و طرفداران نظام مشروطه ایران بود.

Cecoxan dost û yawerê zehmetkêşan û sitemdîtîyên kurmanj û xelkên
mehrûm yên Îranê bû û sîstima dimokrasî ya meşrûte mîna hikûmeteke
pareva kirî (qismek fidiralîsm a menteqeyî li wê çaxê) sa Îrana çend
milîyetî ra minasib dizanî ku ji rêya wan xwestên bi heq û qanûnî yên
xelkî Îranê bi cîh dihat.

ججوخان یاور ستمدیدگان و زحمتکشان کرمانج و مردم محروم ایران بود و سیستم
دمکراسی مشروطه را بعنوان حکومتی غیر متمرکز (نوعی فدرالیسم سنتی آن
روزگار) مناسب ایران کثیرالمله می دانست که بواسطهء آن مطالبات و خواسته
های بحق و قانونی مردم ایران برآورده می شد.

Cecoxan bi qowet girtina dijberên azadî û dimokrasî li Îranê, û bi
xîyaneta ostûna pêncim ya li dijî meşrûte ku bi alîkarîya Orisên
dagîrger (îşqalger) hatibûn, li meha Behmen ya sala 1290,î ya rojî
(1911,an ya zayînî) li çîyên tijî berf yên Axmezar û Êspîyanê (Bakûra
rojhilat ya şehrî Qoçanê), bi mezlûmî û canesarî sa destxistina heqên
milî û ferhengî yên xelkî kurmanj, û rêz û hurmetkirin li xelk û
welatî xwe bi destên dagîrgerên Orisan hate kuştin û çu dilovanîya
xwe, û canê xwe mezlûmane feday azadî û dimokrasî ya meşrûte li Îranê
kir.

ججوخان با قوت گرفتن مخالفین آزادی و دمکراسی مشروطه در ایران، و با
خیانت ستون پنجم ضد مشروطه که به یاری روسهای اشغال گر شتافته بودند، در
بهمن ماه 1290 خورشیدی (1911 میلادی) در کوهای پر از برف  آخ مزار و
اسپیان (شمال شرق قوچان)، با مظلومیت تمام، در کمال جانفشانی برای
دستیابی به حقوق ملی و فرهنگی خلق کرمانج، و احترام و حرمت گذاری  به
مردم و کشور خود به دست متجاوزین روس به شهادت رسید، و جان خود را
مظلومانه فدای آزادی و دمکراسی مشروطه برای ایران نمود.

Lê li alîyê dinî Îranê, hêzên micahidên meşrûte yên menteqên Bakûr û
Başûra Îranê (sala 1288,an ya rojî / 19 January 1909 zayînî) gihêştine
Têhranê û Şah û yên dorûberên wî li sifareta Orisan penahber bûn.
Înqilabgerên meşrûte, meclîsa bilind çêkirin û Mohemed Ali Şah ji
padişahîyê derkirin û welî-ehdê wî Ahmed Mîrza (Ahmed Şah) li têxt
danîn, li şûna wî bû padişahê Îranê, û Alî Reza Xan Azed-ol-molk
reyîsê êla qacar jî bi cîhgirê padişahîya wî hate hilbijartin. Carek
din meclîsa şowrayî ya milî çêbû (meclîsa duyim salek ji dû girtina
meclîsa yêkim, bi beşdarîya Şahê ciwan hate avakirin) û wer ku dihat
dîtin dora îstibdad teva bû û meşrûte xwaz bi serketin.

اما در آن سوی ایران، نیروهای مجاهدین مشروطه مناطق شمال و جنوب ایران (
1288خورشیدی ‏/ 19 ژوئیه    1909) وارد تهران شدند و شاه و اطرافیانش به
سفارت روس پناه بردند. انقلابیون مشروطه، مجلس عالی تشکیل دادند و
محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کردند و ولیعهد او احمد میرزا (احمد شاه) را
به تخت نشاندند، به جای وی به سلطنت ایران و علیرضاخان عضدالملک رئیس ایل
قاجار نیز به نیابت سلطنت او برگزیده شد. بار دیگر مجلس شورای ملی تشکیل
شد (مجلس دوم یک سال پس از بسته شدن مجلس اول، با حضور شاه جوان گشایش
یافت) و ظاهراً دوره استبداد به پایان آمد و مشروطه خواهان پیروز شدند.

Lê xebatên meclîsê li sed sal pêş, serkut kirina Omevîyan ji alîyê
qehremanê îranê, Abomoslim xorasanî û hibijartina Abasîyan, dihîne
(tîne) bîra adem. Sa me Îranîyan va pirsa çê dibe ku çima Abomoslim bi
xwe nebû xelîfe û Îranî ji dest bêganan sa timêşe rahet nekir. Û çima
meclîsê ji dû berkinar kirina Mohemed Alî Şah komarî êlan nekir û li
şûna wî kesek ji qomaşa qacar kirin Şah.

اما اقدام مجلس در یکصد سال پیش، آدم را بیاد سرنگونی امویان توسط قهرمان
ایرانیان، ابو مسلم خراسانی و انتصاب عباسیان می اندازد. برای ما
ایرانیان این سوال مطرح میشود که چرا ابومسلم خودش خلیفه نشد و ایرانیان
را از دست بیگانگان برای همیشه راحت نکرد. و چرا مجلس بعد از عزل محمد
علی شاه اعلام جمهوری نکرد و بجای او شخصی از قماش قاجار را شاه کردند.

Li hidûda hezar û sed sal pêş û li sed sal pêş çima cîhê Xelîfe û Şah
bi dîtina xelkî Îranê, miqedes û rêzdar bûye? Abomislim û meclîsa ewel
li hember tarîxê mesûlîyeta xwe encamp dan. Lê ew yên hilbijartî ne ku
paşê “ bin zer kirî “ dibine. Meclîs û xelkê li wê zeminê tecriba îro
tunebû yane çareserî hêsan e.

در حدود هزار و صد سال پیش و در صد سال پیش چرا جایگاه خلیفه و شاه از
نظر مردم ایران، مقدس و قابل احترام بوده؟ ابومسلم و مجلس اول در مقابل
تاریخ به مسئولیت خود عمل کردند. ولی این انتخاب شدگان هستند که بعدأ "
تو زرد" از آب درمی آیند. مجلس و مردم در آن زمان تجربه امروز را نداشتند
و الا را ه حل ساده است.

Dimokratîze kirina avahî (sazî) ya sîyasî li civaka wehşetnak
yêkdestkirî ya Îranê, tenê ji rêya teqsîm kirina emûdî (dirêjatî) ya
qowên hikûmetê, yanku teqsîm kirina mesûlîyet, erk, îxtiyar û
selahîyetan li nav hikûmeta merkezî û hikûmetên eyaletan, û teqsîm
kirina ofoqî (pahnatî) ya hikûmetê (cuda kirin û serbixwebûna her sê
qowan) tamîn dibe.

دمکراتيزه‌ کردن ساختار سياسی در جامعه‌ء وحشتناک متمرکز ايران، تنها از
طریق تقسيم عمودی قوا، يعنی تقسيم اختيارات و صلاحيتها بين حکومت مشترک
مرکزی و حکومتهای ايالتی، و تقسيم افقی قوا (تفکيک و استقلال سه‌ قوه‌)
تأمين می شود.

Sewa çêbûna dimokrasî li Îranê, minasib e ku sîstima fidiral ya
îyaletî bi xwestin û êradeya xelkê payerijî bibe. Her îyaletê heqê
îdarekirina karên xwe ji rêya; Parlimana îyaletî, hikûmeta îyaletî,
qowa dadgerî ya îyaletî û destgeha emnîyetî ya îyaletî, hebe. Xelkî
Îranê li kêleka parlimanên îyaletî yên xwe hem jî parlimana fidiral ya
merkezî (navendî) ê hilbijarin ku ji nav vê hikûmeta fidirala merkezî
ya Îrana fidiral ê çê bibe ku îdarekirina mohimtirîn karên giştî yên
Îranê li hoza îxtiyara wê bibe.

برای تحقق دمکراسی در ایران، مناسب است که سیستم فدرال ایالتی به‌ خواست
و اراده‌ی مردم پایه ریزی شود. هر ايالت حق اداره‌ء امور داخلی خود را از
طریق پارلمان ايالتی، حکومت ايالتی، قوه‌ء قضايه‌ء ايالتی و دستگاه‌
امنيت ايالتی، داشته‌ باشد. مردم ايران در کنار پارلمانهای ايالتی خود
همچنين پارلمان فدرال مرکزی را برخواهند گزيد که‌ از درون آن حکومت فدرال
مرکزی ایران فدرال شکل خواهد گرفت که اداره‌ء‌ مهمترين امور مشترک کشور
ایران در حوزه‌ء اختيارات آن خواهد بود.

Der esil va ew şîwaz û terz ji dimikrasî ya parevakirî (qeyrî merkezî)
ye ku ji kal û pîrên me (mîna Cecoxan li menteqa kurmanj ya Bakûra
xorasanê) li roydana înqilaba meşrûtê dixwestin wê bi şîwazekî mihelî
pîyade bikin ku natemam ma.

در واقع این همان شیوه از دمکراسی غیرمتمرکز است که نیاکان ما (از جمله
ججوخان در منطقه کرمانج شمال خراسان) در پدیده انقلاب مشروطه می خواستند
به شیوه ای سنتی آن را پیاده کنند که ناتمام ماند.
 
ادامه مطلب ........بروید..............
 


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:30 :: نويسنده : hevydar

مولوی کرد  

سید عبدالرحیم فرزند ملا سعید نوه ملا یوسف جان فرزند ملا ابوبکر مصنفی چوری که منتسب به سید محمد زاهد که معروف به پیر خدر شاهو است می باشد . تخلص شعری وی ( مه عدوومی ) است و در فرهنگ و ادبیات کردی به مولوی مشهور است .مه وله وی (مولوی ) در سال 1221 هجری قمری در روستای سرشانه ( سه رشانه ) در منطقه تاو گوز کردستان عراق در خانواده ای فرهنگی - دینی چشم به جهان گشود .

در کودکی همراه با خانواده به روستای بیژاوه نزدیک شهر حلبچه می رود و در آنجا نزد پدر قرآن می آموزد همزمان کتاب های مقدماتی فارسی و صرف و نحو عربی را نیز آموخته است . پس از آن همچون بسیاری از طلبه های کردستان برای فراگیری علم به شهر پاوه رفته است و پس از فراگیری علوم در شهر پاوه به چور از توابع مریوان رفته و پس از آن به سنه (سنندج ) رفته و در مسجد وزیر به تحصیل علوم زمان پرداخته است سپس به بانه و پس از آن به سلیمانی ( سلیمانیه ) رفته ور در مسجد گه وره ( بزرگ ) آن شهر از خدمت عالم بزرگ شیخ معروف نودی استفاده نموده است سپس به مسجد جامع حلبجه رفته و از وجود شیخ عبدالله خه رپانی استفاده نموده بعد از ان به قه لای جوانرود رفته و پس از آن دوباره به سنه (سنندج ) رفته و در مسجد دار الاحسان مدتی بیشتر از بار اول راگذرانده است . سپس به سلیمانی ( سلیمانیه ) رفته و در خدمت ملا عبدالرحمن نودشه ای که مفتی سلیمانیه بوده و امام مسجد مه لکه ندی بوده است درس طلبگی را تمام کرده و موفق به اخذ اجازه از محضر ایشان گردیده است . پس از آن به روستای چروستانه در اطراف حلبچه رفته و در آنجا به تدریس پرداخته است . پس از مدتی هوای تصوف اورا مجذوب کرده و گرفتار ذوق اهل معنا می گردد و بهمین دلیل به شهر ته ویله رفته و صوفی شیخ عثمان سراج الدین که خلیفه مولانا خالد نقشبندی بزرگ طریقه نقشبندی در کردستان می شود . و مدت زیادی را به عنوان مرید شیخ سراج الدین بسر می برد . پس از چند سال به روستای بیاویله نزدیک حلبچه می رود و پس از مدتی به روستای گونه رفته و چند سال نیز در آنجا می ماند . سپس به شه میران که در آن زمان تحت اداره شیخ علی عبابیلی بوده است می رود که شیخ علی احترام بسیار زیادی برای مولوی قایل بوده است اما پس از مدتی عثمانی خاله بدستور محمد پاشای جاف اداره شه میران را از شیخ علی گرفته و بهمین دلیل مولوی راهی روستای سه رشاته که زادگاه اوست می شود و در همان روستا دیده از جهان فرو می بندد .

مولوی در سالهای حیات خویش با چند حادثه و فاجعه سخت مواجه شده است ( آنگونه که از شعرهای او برمی آید ) اول سوختن کتابخانه مولوی که در آن کتابهای بسیار و نوشته ها و حتی دیوان شعر او می سوزد . دوم وفات عنبر خاتون همسر مولوی است که آنگونه که پیداست احترام و عشق زیادی به او داشته است . سوم از دست دادن بینایی بمدت هفت سال که همان باعث وفات و افول ستاره ای بی بدیل در آسمان شعر و ادب اورامان و کردستان می شود . سر انجام مولوی پس از 79 سال عمر سراسر با برکت در سال 1300هجری قمری دیده از جهان فرو بست .

از مولوی آثار ارزشمندی بجای مانده است .

 

دیوان مولوی 

 

الفضیله : که شامل 2031 شعر عربی است و در سال

 

1285 هجری قمری آنرا به رشته تحریر در آورده است .

 

العقیده المرضیه : مشتمل بر 2452 شعر کردی که در سال

 

1352 هجری قمری از سوی محی الدین صبری النعیمی در مصر

 

 بچاپ رسیده است . اولین بیت دیوان اینگونه آغاز می شود .

 

زوبده ی عه قیده و خو لاصه ی که لام

هه ر له تو بو توس ثه نای تام

 

الفوائح : که شامل 527 شعر فارسی است که همراه العقیده در

 

 سال 1352 توسط محی الدین صبری النعیمی در مصر بچاپ رسیده است .

 

بجز این موارد کتابی در باره اصول طریقه نقشبندی از ایشان بجای مانده است .

 

چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:4 :: نويسنده : hevydar

 

فهرست مشاهیر کرد
ورزشکاران
بیژن ذوالفقارنسب
محمد اوراز
شاهو ناصری
بیژن کدیوریان
فاروق ایلخانیزاده
مقبل هنر پژوه
بهاره سلطانی
سامان طهماسبی، قهرمان كشتي فرنگي نفر سوم قهرماني جهان در چين
محمد حسن محبی قهرمان اول جوانان جهان
محمد حسین محبی قهرمان جهان
 
نویسندگان و محققین و شعرا
آیت الله شیخ محمد مردوخ کردستانی
دکتر سوران کردستانی محقق و نویسنده کرد سنندجی (نواده آیت‌الله مردوخ)
ابراهیم احمد
احمد خانی
پیره‌میرد
جگرخون (جگرخوین)
جلادت علی بدرخان
دلدار
رضا طالبانی
رشید یاسمی
شرف‌خان بدلیسی (تاریخ‌نگار)
شامی کرماشانی (شاعر نابینای کرمانشاهی)
شیرزاد حسن
شیرکو بیکس
عبدالرحمن شرفکندی (هه‌ژار)
معروف کوکه‌ای
عبدالله پشیو
عرب شامیلوف
مستوره‌ اردلان
نالی
معینی کرمانشاهی
مقداد بدرخان
وفایی
یاشار کمال
هیمن
قانع مریوانی
محمد قاضی
سواره ايلخانی‌زاده
بیسارانی
صیدی هورامی (شاعر)
میرزای هورامی (شاعر)
ملا حسن دزلی
عبدالحمید بدیع‌الزمانی سنندجی استاد ممتاز دانشگاه تهران
پروفسور دکتر ارسلان شادمان استاد ممتاز دانشگاه تهران
ماموستا محمد شیخ الاسلام کردستان
دکتر سید اسعد شیخ الاسلامی استاد دانشگاه تهران و بنیانگذار کرسی فقه شافعی در دانشگاه تا مقطع دکتری
ملاابوبکر مصنف چوری
ملاعبدالله بیتوشی
ابوسلیمان کردی امام مسجد الحرام
حاج شیخ شهاب‌الدین نقشبندی امروله
شیخ عبدالحکیم گونتو مهجوری
شیخ حبیب الله کاشتر پدر بابا مردوخ روحانی
باباشیخ مردوخ روحانی نویسنده تاریخ مشاهیر کرد
ماجد مردوخ روحانی نویسنده و مترجم و نویسنده اولین فرهنگ لغت فارسی کردی
دکتر محمد صدیق مفتی زاده
مجتبی میرزاده آهنگساز بزرگ
شیخ عبدالله هزارکانیان استاد بزرگ آیت الله مردخ و عالم بزرگ سنندج
شیخ عبدالله تا استاد ادبیات عرب
 
هنرمندان در عرصه‌ سینما
بهمن قبادی، کارگردان
ییلماز گونی، کارگردان
رحیم ذبیحی ,كارگردان
جمیل رستمی ,كارگردان
 یلماز اردوغان,كارگردان وبازیگر
 یلماز گونه‌ی   کارگردان و برنده‌ نخل طلایی از فستیوال کن
 
هنرمندان در عرصه‌ موزیک
حسن زیرک، موسیقیدان و خواننده
عثمان هورامی استاد آواز اورامی
احمد کایا، موسیقیدان
حسن زیرک، موسیقیدان و خواننده
ابراهیم تاتلیسس خواننده
ماهسون کیرمیزی گول خواننده
هولیا آفشار
شوان پرور
گلستان پرور
خیرو عباس
نازدار
کاوه
دیار درسیم
دینو
کمال آمد
فاته
بصرا
علی مردان
ماملی
مظهر خالقی
ناصر رزازی
جوان هاجو
زکریا (زه‌که‌ریا)
زیاد اسعد
چوپی فتاح
قاله‌ مری
قادر الیاسی
نجمه غلامی
علی زندی
مرضیه فریقی
مکایل جهان آرا
مصطفی دادار
جمال مفتی
انور قره داغی
جلال محمدی
اردلان
صدیق تعریف
کامکارها
جلال عندلیبی
شهرام ناظری
صدیق خلیلی
ابراهیم خیاط
آرام عبدالهی
رشید خان فیض نژاد
هادی مکایل دوم
حسن درزی
عادل هورامی
سید شکراله سیدی
محمود(باواغه)
سید محمد صفائی
و...
 
شخصیت‌های تاریخی
ملا مصطفی بارزانی
قاضی محمد
سلطان صلاح‌الدین ایوبی، رهبر و سردار سپاه مسلمانان در جنگ‌های صلیبی
ابن خلکان
عبدالباسط محمد عبدالصمد
دکتر قاسملو رهبر حزب دمکرات كردستان ايران
دکتر صادق شرفکندی) ( برادر هژار) رهبر حزب دمکرات كردستان ايران( جانشين دكتر قاسملو)
نچیروان بارزانی
ماموستا عباس کمندی(خواننده)
ماموستا مظهر خالقی(خواننده)
 
شخصیت‌های مذهبی
حاج شيخ شکرالله
شیخ عارف عارفی
سید محمد ظهیرالسلام
ماموستا كریم مدرس
عبدالباسط
دكتر قره‌داغی مفتی اعظم الازهر
دكتر پرتو ماه
ملا محمد زاهد ضیایی پاوه‌ای
شیخ سعید پیران
صلاح‌الدين ایوبی
محمد بردرشی
ملا عبدالله احمديان
علامه شهید احمد مفتی زاده
ملا شهید محمد ربیعی
ملا شهید ناصر سبحانی
استاد شهید فاروق فرساد
ملا ابوبکر مصنف چور
شیخ عمر ضیاءالدین
شیخ مصطفی تختوی
ملا باقر بالک
شیخ طه سید کماالدین نقشبندی
 
طنز
حاج سعید علی کرمی سرابله ای
 
سیاستمداران کرد
عثمان بای دمیر
دمیرتاش
احمد تورک
مصطفی شیرویی
جلال طالبانی، از سیاستمداران کرد و رئیس جمهور حکومت موقت عراق
هوشیار زیباری، از سیاستمداران کرد و وزیر امور خارجه عراق
تورگوت اوزال رئیس جمهور ترکیه در دهه 80 میلادی (نیمه‌کرد)
بی‌نظیر بوتو، نخست وزیر پیشین پاکستان (تبار کردی از طرف مادری)
قاضی محمد،
احمد توفیق از سیاستمداران کرد
لیلا زانا، سیاستمدار و عضو پیشین پارلمان ترکیه
لیلا قاسم، مبارز اعدام‌شده‌ کرد علیه رژیم بعث عراق
مسعود بارزانی رئیس حکومت محلی کردستان
مصطفی بارزانی از رهبران جنبش ملی‌گرایی کرد
ادریس بارزانی
شیخ عزالدین حسینی از شخصیتهای دینی
نچیروان ادریس بارزانی (نیچیرڤان) (نخست‌وزیر منطقه خودگردان کردستان عراق)
عبدالله اوجالان
اسحاق موردخای وزیر دفاع سابق اسرائیل
عصمت اینونو دومین رئیس جمهور ترکیه
سعید پیران از رهبران جنبش ملی‌گرایی کرد
محمود برزنجی
عبدالرحمان قاسملو 
رزگار محمد امین قاضی دادگاه صدام (دیکتاتور سابق عراق)
فلکناس اوجا
نالین پکگول
سید علی‌اصغر کردستانی
دکتر صادق شرفکندی
دکتر پرتو ماه
ملا شیخ عزالدین حسینی
ملا شیخ جلال حسینی برادر شیخ عزالدین
محمد رشید خان بانه‌ای 
دکتر استاد صلاح‌الدین دبیر حزب همبستگی اسلامی کردستان
نسرین برواری بانوی وزیردر دودولت متفاوت عراق پس از صدام
 
هنرمندان در عرصه خوشنویسی
علی صادقی خواه
 
دیگر فعالان آزادیخواه
محمد مرادی ( حه مه لاوچه شمیه ری ) فعال حزب رزگاری ،حکم مورد اعتماد و فعال عمرانی اورامانات
چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : hevydar

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام به تمام هموطنای عزیز ایران!به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم خوشتون بیاد.
نويسندگان